بادستگیری نوروز در لحظه هاى مصلوبش در افغانستان

جمعه 1 فروردين 1404

نویسنده : دكتر بشير عزيزى "پروهشگر فلسفه در آ

نوروز به مثابه‌ى يكى از ميراث هاى گرانبهاى فرهنگی بشرى، از جندين هزار سال بدينسو در سرزمينهاى وسيعى از خاور ميانه، فلات ايران تا آسياى مركزى و برخى ديگر از كشور هاى جهان تجليل وجشن گرفته ميشود. مجمع عمومى سازمان ملل متحد در سال ٢٠١٠ با تصويب قطعنامه اى، روز ٢١ مارس برابر با اول فروردين(حمل) رابه عنوان «روز بجهانى نوروز» به حيث مناسبت بين المللى به رسميت شناخت

اما در آيين نوروزى جه ارزشى نهفته است كه سزاوار اين جنين جایگاه ارجمندى در تاريخ تمدن بشرى گردیده است؟ از ديد تاريخ تمدن بشرى، آيين نوروزى محصول يكى از گام‌هاى ظفر مند انسان در راه تمدن، يعنى فراگیری هنر كشاورزى است كه سيس باگام هاى استوار تر در اين راه، هنر خط نويسى را به دنبال داشت و سرانجام، بشر با سنجيده ترين گام ديكَر ، يعنى به راه اندازى انقلاب علمى و صنعتى، كار شالوده ريزى كاخ تمدن بشرى رابه كمال ميرساند

البته نه همه كذشته است كه تاريخ ميشود، بل كه لحظه ها وگام‌هاى معينى هستندكه تاريخ مى آفرينند و تاريخ بشرى نيز يك فرايند پيوسته و يا خط عمودى را مانند نبوده و بر عكس محصول گسست ها و جهش هاى ميان جوامع بسيار از هم متفاوت بشرى است. داستان راهييماى بشر و اينكه انسان اولى در اين منزل ناهموار وطولانى، تا دستيابى به تمدن ، جه گام‌هایی را برداشته، مايه شگفتی و در عين حال سزاوار تأمل فراوان است؛ صدها هزار سال بشر در اين راه پيمايى، در وادى يكنواختى و بى تاريخى، قادر نگرديد تا از حيات كوجى گری و خدمت شكم فارغ آيد؛ شكار پیشه‌ی اصلى و مشغوليت مشترك او با حيوانات درنده، همجون سرگرمی هميشگی، همه عمر او رابرباد ميداد و از ترس فاسد شدن غذا ، به جاى تفكر به او پرخورى اموخت و مجال نمى يافت تا از سد و مرزى كه دو عالم بربريت و تمدن راجدا سازد، عبور كند. اما با هنر كشاورزى ، انسان قادر گردید تا آن شگاف عميق ميان جوامع بدوى ومتمدن را از ميان بردارد. مورخ مشهور غربى ويل دورانت در مورد اهميت «كشت» و اين گذار تاريخى جنين نگاشته است: « نخستين قدم در راه تمدن، كشاورزى است، و فقط هنگامی كه انسان در سرزمينى، به قصد كشاورزى در آن، و ذخيره كردن غذا براى روز مباداى خود ، مستقر شود و اتيه خود را تامين كند فراغ خاطر و احتياج متمدن شدن را احساس خواهد كرد». ١ و اثر پاى نياكان ما كه نخستين كاروان تمدن را همراهى و پاسدارى مى نمودند، نقش تاريخ شده است كه ساكنان ارياناى كهن، تمام كوشش خود را در كار كشت زمين مصروف مى داشت. «كتاب مقدس اوستا كشاورزى راستوده و آنرا مهمترين و والاترين كار بشرى دانسته است». ٢

از بركت دستيابى به كشاورزى است كه بشر به اهميت زمانشناسى پى برده و در يك نقطه خاص كره زمين صاحب آدرس ميگردد و پا به اجتماعات تازه اى مى‌گذارد که از ريشه با جوامع بدوى متفاوت است. بشر باكاربرد كشاورزى، خود نيز چیزی  به طبيعت مى افزايد واز حد يك مصرف كننده به موجود ايجاد كننده و كلتورى تكامل مى يابد

بنأً نوروز از آن آيين هایی است كه افتخار زايش تمدن را در آغوش نهفته دارد و سرزمينى كهن ما در كنار مصر و بين النهرين، كه يكى از مراكز كشت در آسيا بود، نيز شاهد جنين گذار عظيمى تاريخى بود.

از جانب ديگر اين هم داستانى با آيين نوروزى، نياكان مارا منبع الهام وكوكب هدايتى شد تا جشم و دل شان به طبيعت متمايل گردد وپيوند شان را با زمين و كشت استوارتر سازد. اين پيوند بنوبه خويش پايه معرفتى براى نسل آينده گردید تا آنان ديگر خود رانه بيگانه با طبيعت، بل كه در آغوش وشاگرد هو شمند آن دريابند كه به مرور زمان زمينه تكوين نوعى جهان بينى نيز فراهم گشت تا غرايز و نياز فلسفى ماوراى طبيعت در وارثان اين فرهنگ قسما فروكش نموده تابه زمين، كه به ویژه در نوروز نوبهارش، بشارتگر نعمات مادى زندگی است، انس بيشتر گیرند تا سعادت «لب كشت» وآب تاك همين خاك را به هيج وعده اى نفروشند و به اندرز «خيام » گوش فرا دهند که: «اين نقد بگیر و دست از آن نسيه بدار!».

بدين ترتيب، آيين نوروزى قسما به روح فرهنگ جامعه مبدل كَرديده، انكَيزه تفكر نو و به حركت أوردن قلم ها گرديده كه بازتاب آن را بویژه در ادبيات شعرى مامى توان ديد كه چگونه جلوه بهار مايه رونق بازار فكر و انديشه شاعران گردیده كه با لهام از آن، شاعر نيز به نو آفرينى مى پردازد.

پیوند شاعر و بهار، بویژه ميان شاعران پارسى گوی، پدیده‌ی درخور عنايت و مايه شگفتی بسيار است. شايد بتوان گفت كه هيچ شاعر شناخته شده اى در زبان فارسى سراغ نداريم كه به دفتر رنگین طبيعت نظر نداشته ويا وصف بهار را وسيله معانى ديگری قرار نداده باشد.

با آنکه نوروز جنين جايگاه پر فروغ را در ميراث فرهنگی ما داراست ونيز به حيث بخشى از گنجینه‌ی معنوى بشرى در سازمان آموزشی، علمى و فرهنگی سازمان ملل (يونسكو) به عنوان فرهنگ صلح ثبت گردیده، امانه همه جا و نه همه وقت از نوروز يكسان استقبال گردیده است و مانند ديگر يديده هاى نو در حيات بشر، نوروز نيز در طول تاريخ از گزند روزگار در امان نبوده است و گاهی حتى آن را تحريم نمودهاند، كه در روزگار ما، تحريم مضاعف آنرا در افغانستان شاهد هستيم. پيشينه  كينه ورزى و خصومت ها با نوروز البته به تاريخ نخستين هجوم اعراب به سرزمين ما ميرسد: «در دربار هاى نخستين خلفاى اسلام به نوروز اعتنایی نداشتند، ولى بعد ها خلفای اموى براى افزودن درامد خود، هداياى نوروز را از نو معمول داشتند. بنى اميه هديه‌اى در عيد نوروز براى مردم ايران تحميل مى كرد که در زمان معاويه مقدار آن به پنج تاده میلیون درهم بالغ می‌شد (تمدن اسلامى،جرجى زيدان،ج٢،ص٢٢) و اميران ايشان براى جلب منافع خود، مردم را به اهدأ تحفه دعوت مى كردند. (نخستين كسى كه در اسلام هداياى نوروز را رواج داد حجاج بن يوسف بود.) اندكى بعد اين رسم نيز از طرف خلفاى مزبور به عنوان گران آمدن اهدأ تحف بر مردم منسوخ گردید (زمان عمر بن عبدالعزيز، بلوغ الارب،ج ١،ص٣٨٧) ولى در تمام اين مدت ايرانيان مراسم جشن نوروز را برپا مى داشتند. در نتيجه‌ی ظهور ابو مسلم خر اسانى و روی كار آمدن خلافت عباسى و نفوذ برمكيان و ديگر وزراى ايرانى و تشكيل سلسله هاى طاهريان و صفاريان، جشن هاى ايران ازنو رونق يافتند. (آثار الباقيه ص ٣١)».

بدينگونه خلفا با آنکه در آغاز، تجليل از نوروز را منع كردند، اما از نرسيدن تحايف كه در جشن نوروز رواج داشت، خشنود نبودند و به همين دليل فرمان دادند كه «نوروز حرام» و اما «هديه هاى نوروزى حلال» شمرده شود. مردم سرزمين هاى اشغال شده با توجه به تمايلات مال اندوزى خلفاى وقت، آنها را به اخذ و قبول هديه هاى نوروزى عادت دادند كه بدين گونه نوروز توانست بيش از هزار سال ديگر از دستبرد قبايل باديه نشين در امان بماند و به حيات خويش ادامه دهد تا آنكه در پايان دهه اخير قرن بيستم، بار ديگر در افغانستان به فرمان بيگانگان با اين فرهنگ و آيين، در سال 1996 تحريم مى‌گردد. با آنكه نوروز هيچ ابزارى در اختيار نداشت تا از آن خطرى متوجه قدرت سياسى دولت وقت باشد و زمامداران متعدد، در قرن هاى أخير، در همه كشمكش هاى تاج و تخت ربايى، نوروز را به حال خودش گذاشتند، اما اين بار تحريم آن در شمار تأخیر ناپذیر ترين فرمان هاى امارت شامل گردید تاكار ريشه كن ساختن تمدن را در اين سرزمين اين بار يكسره سازند.

جنين است سرنوشت غم انگیز مردمانى كه در دام حكومت هایی افتاده اند كه سياستش بر تهداب «سنت هاى قبيله اى» و «ابزارش مذهب» است، و از دين دولت ساخته اند.

در جنين اوضاع غم انگیز، شاعران، آن همتباران نوروز اند که بيشتر از ديگران، در تحريم و تبعيد نوروز از افغانستان نگران اند و به دستگیری نوروز در لحظه‌هاى مصلوبش در افغانستان مى شتابند. نكته‌ی بسيار در خور توجه در تاريخ ادبيات معاصر افغانستان آنست كه هرگاه ما به اشعار شاعران ما در اين دوره، يعنى سال هاى 1996 تا 2001 مراجعه كنيم، به روشنى درمى يابيم كه همه شاعران با رسالت ما به آن اوضاع آشفته و سرنوشت نوروز واكنش پر اضطراب همگون نشان داده اند كه خود بازتاب روشن پيوند بسيار عميق شاعر و نوروز در ادبيات شعرى ماست. ما در اينجا فقط چند بيتى از جند شاعر معاصر افغانستان را نمونه مياوريم كه در آن سال هاى تحريم نوروز در افغانستان سروده شده اند كه مى تواند پايه اى صديق ادعاى ما باشد:

«تا باغ را تهاجم ركَبار فتح كرد

با صد هزار ديده خود آسمان نديد

یک برگ، 

يک شگوفه كه زخم تبر نداشت...» 

(واصف باخترى)؛

 

«خاله نوروزى! ميفشان دامنت امسال بر ما،

فيض دامانت نصيب نيكبختان باد،

ما جمن گم كرده گان را نوبهارى نيست،...»

(رازق فانى)؛

 

« ...در باغ جشن تخته و تابوت بود و دار

امسال هم بهار، بهاران جوب كرد

كَل هاى باز مانده «زباد شمال» را

پامال سم وحشى «باد جنوب» كرد...»

(لطيف ناظمى)؛

 

«درخت كهن! کو بهارت؟

گل و بارو برگ و صداى هزارت

كه در پاى البرز كوهت اينک ديرنده،

آورده نوروز را، جام جمشيد...»

(رازق رويين)؛

 

«گل ناورد به بار، اين باغ در بهار

دارد به دل شرار اين باغ در بهار

باخون بود وضويش، صد گریه در گلویش

از هر جه خنده بيزار، اين باغ در بهار...»

(بيرنگ كوهدامنى)؛

 

« بياكه مرثيه باغ بى بهار سراييم،

زخود رها شده ويرانى ديار سراييم... » 

(ليلا صراحت روشنى)؛

 

«يک مرغك زندانى، يک برگ رها مانده

از نسل بهارينه جيزى كه بجا مانده

انديشه سبزينه در مغز چمن مرده

برجمجمه‌ی جنگل تا صاعقه پا مانده...»

 (سميع حامد)؛

 

واما در عمق اين چنین اندوه و اضطراب هنوز اين اميد در دل برخى شاعران ما زنده بودكه، نوروز شان، روزى به سرزمين خاستگاه شان برخواهد گشت و ياران ديار شان را جنين دلدارى مى دادند كه نگران نباشيد:

«اين باغ بى بهار نخواهد ماند

زين شيوه روز كَار نخواهد ماند

...خونين بساط تيره جباران

بر ياروبر ديار نخواهد ماند»

(حميرا نكَهت دستكَير زاده).٢

 

اما نكته مهم در رابطه با فرهنك ستيزى ها در افغانستان همانا درس هایی است كه مى توان از آن آموخت و آنها را به تحليل گرفت تا به علل اين همه شكست ها پی‌برد. هر ملتى اگر ميراث فرهنگی خود را از نو باز نمى شناسد و در آن به جستجوى رسالت و ارزش نباشد، شاهد زوال و تباهى آن نيز خواهد بود. جستجوى رسالت در ميراث فرهنگی، از جمله نوروز، تنها نجليل از آن نبوده، بلكه نگرش تازه به آن نيز است تا مساله فرهنگ را به سوال مبدل كنيم و كمبود هايش را برجسته سازيم، زيرا همه‌اى ميراث گذشته‌ی ما نمى تواند الگو و دستور نجاتبخش براى نسل امروز باشد. در بسيارى از پدیده هاى فرهنگی گذشته ما عنصر خرافه وعادات قبيله غلبه يافته است. بنا جستجوى رسالت در آيين نوروزى همانا كشف مجدد و شناخت آن توسط هر نسل جداگانه است كه بايد مستقلانه همت به بازشناسى آن نمايد تا به درک دريافت و عمق ييام آن برسد.

ارمغان نوروز وبهار تفكر مارا پیوسته به درک و دريافت رمز پيشرفت و بالندگی و آزادگی فرامى خواند و پیشگامان فرهنگ ما به اهميت وحكمت اين ارمغان به نيكى پی برده‌اند:

«در چمن هر ورقى دفتر حال دگر است

حيف باشد كه زكار همه غافل باشى» 

(حافظ)

نوروز ديباچه سبز كتاب بزرگ طبيعت است كه نبايد به آن نگاه سرسرى انداخت، بل كه آن كتاب مقدس را بايد صميمانه باز نمود، زبانش را آموخت و به ژرفای پيامش رسيد تا در نوروز هر سال، آنگونه كه سنت و رسم پاكى و صفا سازى اسباب خانه و نوسازى جامه هاى خويش را بجامى آوریم، بايد به فكر نوسازى و صفاى «خانه فكر» نيز باشيم تا «خانه اساسى» ما كهنه نماند!

رويكردها:

١.ويل دورانت،تاريخ تمدن،جلداول،فصل اول،جاپ دوم،تهران،١٣٩٧ ،ص.٢.

٢. همانجا،فصل سيزدهم،ص.٣١٣

٣.ر.ك.دكتر معين،فرهنكً فارسى جلد ٢،زير عنوان:نوروز در عصر خلفا.

٢ .متن كامل اين اشعار رادر كتاب نوروز-انكَيزه ورسالت فرهنكَى، نوشته نكَارنده اين سطور، ميتوان يافت 										

مقاله ها

ما ...
مسیر ...
مطالب ...
در ...
آنچه ...

شبکه اجتماعی

نشانی کوتاه : www.khanemawlana.org

مطالب مشابه

جمعه 1 فروردين 1404
جمعه 1 فروردين 1404