فرزندی در مراقبت؛ هفت سال ایستادگی این متن ادامه و تسلسل روایت سال قبل است؛ سال گذشته «روایت یک نه!» را نوشتم که در آن از ایده اولیه و چگونگی تأسیس این نهاد سخن گفتم، و اکنون به نگارش ادامه مسیر و مراقبت از «خانه مولانا» میپردازم. اکنون که در آستانه هفتسالگی «خانه مولانا» قرار داریم، بر آن شدم تا آنچه در این مسیر بر ما گذشته است را به نگارش درآورم؛ نه تنها برای مرور راهی که آمدهایم، بلکه برای آنکه این تجربهها، دشواریها و دستاوردها بتواند چراغ راه آیندگان شود. این روایت تلاشیست برای مستندسازی بخشی از حافظهجمعی ما؛ حافظهای که میتواند بنیانی برای تداوم نهادها و الهامبخشی برای کسانی باشد که با دغدغهای مشابه، راه را ادامه خواهند داد. پس از تأسیس خانه مولانا، سالهای ابتدایی آن بیش از آنکه دوران شکوفایی باشد، دورهای بود از مراقبت و ایستادگی. نهادی متولد شده بود که گرچه جوان و نوپا بود، اما بار سنگینی از معنا، آرمان و رسالت فرهنگی بر دوش داشت. گویی فرزندی بود که از نخستین لحظات حیاتش نیاز به مراقبتی شبانهروزی داشت. من و آقای محمدی، از بنیانگذاران خانه، سعی کردیم با تمام توان این نوزاد نهادی را زنده نگه داریم. در شرایطی که نه از پشتیبانی مالی خبری بود و نه از فضای مساعد برای کار فرهنگی، ما دل به آرمان دادیم و با دستهای خالی، اما با نیتی لبریز از باور و معنا، ایستادیم. در همان سالها[1398-1399]، من در واپسین مراحل دوره کارشناسیام بودم و همزمان تلاش میکردم در بازار کار کابل جایگاهی برای خود پیدا کنم. این تلاش دوجانبه -ساختن آیندهی شخصی و ساختن آیندهی یک نهاد- هم فرساینده بود و هم از نظر عینی هم چالشبرانگیز. گاهی تنها بودم. تنها، به این معنا که جز من کسی در آن لحظات برای خانه مولانا وقت نداشت. حتی آقای محمدی! خانه روی دستانم مانده بود؛ خانهای که از سنگ و چوب نبود، بلکه از معنا و تعهد ساخته شده بود. بارها به نقطهای رسیدم که خواستم نهاد را رها کنم، اما بازگشتم. چیزی در عمق وجود «من» نمیگذاشت آن را کنار بگذارم. از هر چه داشتم و نداشتم، مایه گذاشتم. وقت، انرژی، امید، و حتی سرمایههای اجتماعیام را صرف کردم. از دوستانی که در حوزههای دیگر زندگیام حضور داشتند، کمک خواستم و برخی بیدریغ یاریام کردند. در این میان، باید به دو نفر اشاره کنم که همراهیشان برای خانه مولانا حیاتی بود: آقای عابد کوهستانی و آقای ندیم ادیب. آقای کوهستانی، همکار ثابتقدم نهاد، مسئولیتهای رسمی و قانونی خانه را با دقت و استمرار پیش بردند. از گزارشدهی مالیاتی گرفته تا پیگیریهای حقوقی و اداری نهاد در برابر دولت، همواره پیشقدم بودند. حتی گاهی پرداخت مالیات نهاد را خود بهعهده گرفتند تا کار خانه متوقف نشود. آقای ندیم ادیب، که بیش از 17 سال تجربه در صنعت چاپ داشتند، بیهیچ چشمداشتی مسئولیت نشر و بازنشر محتواهای چاپی خانه را پذیرفتند. همکاری ایشان صرفاً مادی نبود، بلکه با روحیهای گشاده و لبخندی صمیمی همراه بود که دلگرمکنندهترین سرمایه در روزهای تنگدستی ما بود. با تمام دشواریها، نهاد با تمام توان به فعالیت خود ادامه داد؛ تداومی که حاصل تعهد عمیق و ایمان جمعی ما به مسیر بود. برنامه پس از برنامه، جلسه پس از جلسهی بعدی برگزار شد؛ هیچ توقفی در کار نبود. در این مسیر، تلاش کردیم تا آگاهیبخشی را در سطوح مختلف گسترش دهیم: برنامههایی در دانشگاهها برگزار کردیم تا با نسل تحصیلکرده گفتوگو کنیم و در فضای علمی حضور مؤثر داشته باشیم؛ در روستاها کتاب توزیع کردیم تا دسترسی به منابع فکری و فرهنگی از انحصار نهادهای آموزشی بیرون آید؛ در شهرستانها برنامههای آگاهیدهی راه انداختیم و گفتمانهای اساسی با محوریت مسائل جوانان برگزار کردیم تا صدای گفتوگو، پرسش و تفکر خاموش نماند. در کنار همهی اینها، نشرات منظم نیز بخشی جداییناپذیر از کار ما بود. ما برای این حوزه، رژیم نشراتی مشخصی طراحی کرده بودیم که بر مبنای آن، تولید محتوا، زمانبندی انتشار، و انتخاب موضوعات بهگونهای سنجیده و پیوسته انجام میشد. همواره کوشیدیم این نظم حفظ شود و مخاطبانمان را با نشراتی هدفمند و الهامبخش همراه نگهداریم. اما یکی از پیچهای اساسی این مسیر، سقوط جمهوریت در سال ۲۰۲۱ بود. این رویداد نهتنها مسیر خانه را، بلکه زندگی فردی و جمعی همه ما را متزلزل کرد. من، که در رشتههای حقوق و جامعهشناسی تحصیل کرده بودم، ناگهان با فروپاشی چشماندازهای شغلیام مواجه شدم. خانه مولانا، چون بسیاری از نهادهای فرهنگی دیگر، در شوک و بیسرنوشتی فرو رفت. همکاران نهاد یکییکی مجبور به ترک کشور شدند، و فعالیتهای حضوری نهاد تقریباً متوقف شد. در این بحران، هرکس تنها به فکر نجات خود بود؛ غریزه بقا بر هرگونه حس همبستگی و مسئولیت جمعی غلبه کرده بود. روزها و ماههای نخست، نهاد در سکوتی سنگین و سرد فرو رفته بود، گویی زمان از حرکت ایستاده و جانها در انتظار معجزهای خاموش مانده بودند. فضای ترس و بلاتکلیفی چنان غالب شده بود که هیچکس جرأت پیشقدمشدن یا آغاز حرکتی تازه را نداشت. سکوت نه از جنس آرامش، بلکه نشانهای از فروبستگی، بیافقی و فرسایش اعتماد جمعی بود. اما باز هم، تصمیم گرفتیم تسلیم نشویم. ما خانه را رها نکردیم؛ بلکه راههای تازهای برای زنده نگهداشتنش یافتیم. یکی از نخستین اقدامات ما، تغییر راهبرد بود. همه فعالیتها به سمت آنلاین شدن سوق داده شد. این تغییر، ساده نبود، اما ضروری بود. با همکاران پیشین تماس گرفتم: آقای محمدی، آقای کوهستانی، آقای دانش، آقای راغب، آقای اریایی، آقای ثاقب. برخی بهدلیل فشارهای زندگی نتوانستند ادامه دهند، اما برخی دیگر، مانند آقای کوهستانی و آقای دانش، پای تعهدشان ماندند. آقای محمدی، با وجود گرفتاریهای فراوان، گاهی بودند و گاهی نه! اما؛ همواره در تأمین هزینههای توییتر و گاهی ویب سایت خانه مولانا همکاری داشتند. حضورشان هرچند گاهی بود. اما، هیچگاهی مستمر نبود. در همین دوره، با افراد تازهای نیز آشنا شدیم که در بازآفرینی حیات نهاد، نقشی برجسته ایفا کردند. «خانم لیزا میرزاد» با پذیرش مسئولیت باشگاه دکلمه «آوای احساس»، روحی تازه در کالبد خانه دمیدند و جانی نو به فعالیتهای فرهنگی آن بخشیدند. این تجربه، برای ما گامی تازه و متفاوت بود؛ چرا که برای نخستینبار بهصورت منظم آموزش آنلاین فن خوانش شعر و دکلمه را تجربه کردیم. افزون بر آن، تولید محتوا بر مبنای اشعار و تمرینهای دکلمه، بهعنوان یک فعالیت خلاقانه و تعاملی در دستور کار قرار گرفت. این برنامه یکی از نمونههای موفق عملکرد نهاد در دوران بحران بود که هم مشارکت اعضا را افزایش داد و هم کیفیت فعالیتها را ارتقا بخشید. از سوی دیگر، آقای عبدالله دانش که از همکاران قدیمی نهاد خانه مولانا بودند/استند، با سه پیشنهاد کلیدی، افقهای تازهای پیش روی ما گشودند: نخست، تأسیس نشریهی «مسیر روشنگری» که بستری برای تولید اندیشه و تحلیلهای ژرف فراهم کرد؛ دوم، ایجاد بخش مستندات که خود شامل دو زیرمجموعه است: بخش آرشیو برای حفظ حافظهی نهادی و ثبت دقیق فعالیتها، و بخش تولید مستندهای دیداری از آثار و مکانهای تاریخی و فرهنگی که نقش مهمی در مستندسازی میراث فرهنگی ایفا میکند؛ و سوم، پیشنهاد راهاندازی بخش اطلاعرسانی یا خبررسانی زیر چتر خانه مولانا. اگرچه این بخش هنوز بهدلیل محدودیتهای موجود شکل نگرفته است، اما تلاش خواهیم کرد در آینده آن را نیز عملی سازیم. در این نقطه، روایت را بهصورت موقت پایان میدهم تا سال آینده، باب دیگر از این سفر را باز کنیم. اما آنچه تا امروز در خانه مولانا آموختهایم، یک اصل محوری بوده است: نهاد باید قائم به خود باشد. در تمام این مسیر پرچالش و سرشار از تجربههای تلخ و شیرین، ما به یک اصل حیاتی ایمان داشتیم؛ نهادگرایی. ما آموختیم که اگر نهادی میخواهد پایدار بماند، اگر میخواهد در برابر تغییرات و چالشهای بیرونی تاب بیاورد، باید بر پایههای ساختاری و اصولی مستحکم استوار باشد، نه صرفاً وابسته به افراد و اشخاص. خانه مولانا، گامبهگام و با سختی فراوان، از مرحله شخصمحوری به سمت ساختارمحوری حرکت کرد. این مسیر ساده نبود، مقاومتها و چالشهای داخلی و بیرونی خود را داشت، اما برای بقا و ماندگاری ضروری بود. ما کوشیدهایم نهادی بسازیم که حتی در نبود ما، حتی در شرایطی که بنیانگذاران و افراد کلیدی آن حضور نداشته باشند، همچنان بتواند نفس بکشد، تصمیم بگیرد، تأثیر بگذارد و چراغ روشنگری را روشن نگه دارد. این یک تعهد برای نسلهای آینده است. مزایای نهادگرایی برای ما روزبهروز روشنتر شد. ساختارهای روشن و شفاف، مسئولیتهای دقیقاً تعریفشده برای هر بخش و هر فرد، شفافیت کامل در امور گزارشدهی، مستندسازی دقیق تمامی فعالیتها و پروژهها، و از همه مهمتر، ایجاد بسترهایی برای جذب نیروهای تازهنفس و خلاق، همه و همه از شاخصههایی بودند که به قوامبخشی و پایداری خانه مولانا کمک کردند. این اقدامات نه تنها به ما کمک کرد تا از بحرانهای مالی و انسانی عبور کنیم، بلکه زمینهساز رشد و توسعهی آینده نهاد را نیز فراهم آورد. اکنون، نهاد به مرحلهای رسیده است که نهفقط یک جمع فرهنگی کوچک، بلکه یک پلتفرم جامع برای رشد، آگاهی، و توسعهی فکری نسل جوان به شمار میآید. این نگاه نهادمحور، نه تنها بر دوام و بقای خانه افزود، بلکه بر تأثیرگذاری آن در عرصه عمومی و شکلدهی به افکار عمومی نیز افزود. گرچه هنوز راه درازی در پیش است و بسیاری از ایدهها و برنامهها در مرحلهی تکوین و برنامهریزی قرار دارند، اما آنچه تا اینجا آموختهایم، این است که خانه مولانا باید قائم به خود باشد. باید بتواند در غیاب مؤسسانش نیز به حرکت خود ادامه دهد، مسیر خود را بیابد، و رسالت فرهنگی و فکری خود را دنبال کند. این، یکی از غایتهای بنیادین و استراتژیک ما بوده است؛ غایتی که اکنون نیز با تمام توان پیگیر آن هستیم و در آینده نیز، هر آنچه در توان داشته باشیم، برای تحقق کامل آن به کار خواهیم گرفت. نهاد، اگر بخواهد تاریخساز باشد، اگر بخواهد میراثی پایدار از خود بر جای بگذارد، باید ساختارمند، نهادینه، و درونیشده در فرهنگ و جامعهاش باشد. خانه مولانا، با تمام دشواریها و چالشهایی که از سر گذرانده و خواهد گذراند، در این مسیر گام برداشته و هرگز از آن بازنخواهد ایستاد. ما خانهای را بنا کردهایم که قرار نیست با رفتن ما فرو بریزد، بلکه قرار است با هر چالش، قویتر و ریشهدارتر شود. این خانه، نه یک سقف، بلکه یک اندیشه است که فراتر از افراد، به حیات خود ادامه میدهد. بقول حافظ؛ رواق منظر چشم من، آشیانه توست کرم نما و فرود آ، که خانه، خانه توست!
ما ...