در کشوری چون افغانستان که نهادهای اجتماعی و فرهنگی بیشتر به سستی، فروپاشی یا وابستگی دچار شدهاند، هر نهادی که بتواند بدون وابستگی سیاسی، پایداری ساختاری و استمرار محتوایی فعالیت کند، شایسته تأمل و تحلیل است. خانه مولانا یکی از نمونههای کمنظیر چنین نهادیست؛ نهادی که نهتنها ایستاده، بلکه بالیده است. در این یادداشت، تلاش میکنم از منظر تجربی و جامعهشناسانه، فعالیت خود را در این نهاد فرهنگی، و نیز کارکرد و اهمیت جمعی آن در بافت بحرانی افغانستان تحلیل کنم. حضور من در خانه مولانا با دعوت یکی از اعضای بنیانگذار آغاز شد و با پذیرفتن مسئولیت کارگروه «روزنه ی معرفت» شکل رسمیتری یافت. در ابتدا با نگاه یک داوطلب تازهوارد وارد جمعی شدم که انسجام، صمیمیت، پرسشگری و تعهد فرهنگیاش برایم بیسابقه بود. اما در ، تجربهی من از سطح تعامل ساده، به مرحلهی کنشگری و همآفرینی رسید؛ جایی که هر جلسهی گفتوگو، به بستری برای تحلیل اجتماعی، تفکر انتقادی و بازاندیشی در باب وضعیت جامعه تبدیل میشد. مسئولیتپذیری در این ساختار، برخلاف بسیاری از نهادهای متمرکز و سلسلهمراتبی، بهمعنای مشارکت در خلق معنا بود؛ نه فقط اجرا. این ویژگی به من مجال داد تا هم بهمثابه عضوی از نهاد و هم بهعنوان فردی آگاه به بافت اجتماعی افغانستان، رابطهای درونزا با پروژهی فرهنگی خانه مولانا برقرار کنم. از منظر جامعهشناسی نهادی، نهادها تنها مجموعهای از فعالیتها نیستند، بلکه سازوکارهایی برای تثبیت معنا، بازتولید ارزش و سازماندهی کنش اجتماعیاند. در شرایطی چون افغانستان که نهادهای سیاسی و مدنی یا وابستهاند یا آسیبدیده، نهادهای فرهنگی نظیر خانه مولانا، کارکرد جبرانی دارند؛ به این معنا که بخشی از مسئولیتهای مغفول در حوزه آگاهی، مشارکت و گفتوگو را بر دوش میگیرند. خانه مولانا با خلق ساختاری باز و مبتنی بر خرد جمعی، به فضایی بدل شده که میتوان آن را مصداقی از سرمایه اجتماعی سازمانیافته دانست؛ جایی که اعتماد، تعامل، مسئولیتپذیری، آگاهی و حس تعلق بهشکل داوطلبانه و مستمر در حال شکلگیریست. در هفت سال گذشته، بسیاری از نهادهای فرهنگی و اجتماعی افغانستان به دلیل مهاجرت، فشار سیاسی، محدودیت منابع و سرخوردگی عمومی از بین رفتند. این فروپاشی جمعی نه فقط به معنای توقف چند پروژه، بلکه به معنای افول تدریجی امید اجتماعی، تضعیف امکان مشارکت و فروکاهیدن جامعه به واحدهای پراکنده و فردی بود. خانه مولانا اما از این قاعده مستثنا شد. آنچه این نهاد را زنده نگه داشته، نه صرفاً استمرار برنامهها، بلکه اصالتی درونی و انگیزهای جمعی بوده است. همبستگی اعضا، استقلال فکری نهاد، و تمرکز بر گفتوگوی بینرشتهای و بیننسلی، این نهاد را به پناهگاهی معنوی و فکری بدل کرده است. یکی از عناصر کلیدی موفقیت و پایداری این نهاد، ساختار منعطف و در عین حال متعهد آن است. کارگروههایی مانند «روزنه معرفت»، «نشریه مسیر روشنگری»، «باشگاه دکلمه احساس»، «جولانگاه زن»، «درگاه مقصود» و «کتابسرای خانه»، هر کدام فضایی برای ظهور ظرفیتهای متفاوت جوانان فراهم کردهاند. این ساختار به اعضا نه تنها امکان مشارکت، بلکه فرصت یادگیری، تجربهورزی و خودآیینی فرهنگی میدهد؛ یعنی افراد به جای آنکه مصرفکننده برنامهها باشند، در موقعیت خلقکننده قرار میگیرند. در طی هفت سال، خانه مولانا نه فقط برنامه اجرا کرده، بلکه در حوزه «معنابخشی به زندگی جمعی» نیز مؤثر بوده است. جلسات تحلیلی درباره موضوعاتی چون بحران هویت، مهاجرت، آموزش، حقوق زنان، سنت و تجدد، دین و مدنیت، حقوق کودک، و مسائل فرهنگی معاصر، همگی نشانههایی از این حضور مؤثرند. در این فضا، محتوا نه بهعنوان کالایی فرهنگی، بلکه بهمثابه کنش نمادین دیده میشود. این تمایز مهمی است که خانه مولانا را از بسیاری از نهادهای سطحینگر متمایز میکند. اگرچه آینده افغانستان با ابهامات بسیاری روبهروست، خانه مولانا با تأکید بر پایداری، نوآوری و جمعگرایی، افقی روشن برای ادامه مسیر خود ترسیم کرده است. گسترش فعالیتها در سطح ولایی د، پیوند با نهادهای فکری همسو در بیرون از افغانستان، بهرهگیری از ظرفیت فضای مجازی، و تولید محتوای علمی-فرهنگی، از جمله اهداف پیشروست. همچنین، نهاد تلاش دارد تا ظرفیتهای اعضای خود را در زمینههای تحلیل انتقادی، نوشتن، سخنرانی، هنر و پژوهش تقویت کند. با آموزشهایی که درون کارگروهها ارائه میشود، خانه مولانا در حال تربیت نسلی از کنشگران فکریـفرهنگیست که میتوانند در آینده نقش مهمی در تحول جامعه ایفا کنند. هفتسالگی خانه مولانا، یک سالگرد تقویمی نیست، بلکه جشن ایستادگی یک اندیشه و الگوست. این تبریک را باید به همهی کنشگران فرهنگی، اعضای دغدغهمند، جامعهی فرهنگی افغانستان و مخاطبان همدل تقدیم کرد؛ زیرا همه آنان در خلق و تداوم این خانه نقش داشتهاند. خانه مولانا نشان داده است که در میان ویرانیها، هنوز هم میتوان نهاد ساخت. تجربهی من در این خانه، نه فقط تجربهای فردی، بلکه آینهای از امکان شکلگیری جامعه مدنی در بافت بحرانی افغانستان بود. اگر از چنین نهادهایی حمایت شود، آیندهی فرهنگی افغانستان تنها خاکستری نخواهد بود؛ بلکه با تلاش، مقاومت و معنا، میتواند رنگ بگیرد.
ما ...