گزارش نشست "فقدان قانون یا بحران اخلاق؟ بازاندیشی در ریشه‌های نابسامانی اجتماعی"

يكشنبه 30 شهريور 1404
87 بازدید
گزارش نشست "فقدان قانون یا بحران اخلاق؟ بازاندیشی در ریشه‌های نابسامانی اجتماعی"

نویسنده : روزنه‌ی معرفت

        تاریخ برگزاری: ۱۸ سپتامبر ۲۰۲۵ / ۲۷ سنبله ۱۴۰۴

گرداننده نشست: پاکیزه کریمیان

محل برگزاری: خانهٔ مولانا

 

نشست با خوش‌ آمدگویی خانم کریمیان آغاز شد و وی مقدمه‌ای ارائه داد که در آن به نابسامانی‌های گسترده اجتماعی و اخلاقی در جامعه کنونی اشاره شد. پرسش اصلی نشست این بود که ریشه‌های این وضعیت را باید در فقدان قانون و ناکارآمدی نظام حقوقی جست‌ و جو کرد یا در بحران اخلاقی و فرسایش ارزش‌های اجتماعی؟ هدف نشست، بررسی این پرسش و بازاندیشی در بنیان‌های همزیستی اجتماعی و عدالت بود.

در نشست، شاکر حیات، استاد دانشگاه و حقوق‌دان، و کفایت‌الله محمدی، کنشگر فرهنگی و اجتماعی و دانشجوی رشته جامعه شناسی، حضور داشتند و سخنان خود را پیرامون ابعاد حقوقی، اخلاقی، فرهنگی و تاریخی نابسامانی‌های اجتماعی ارائه کردند.

 

 

پرسش اول آقای حیات:

در شرایط کنونی، چگونه فقدان قوانین کارآمد و ضعف نظام حقوقی می‌تواند بر بحران اخلاقی و فروپاشی اعتماد اجتماعی اثر بگذارد؟ آیا امکان دارد فروپاشی اخلاقی صرفاً معلول ناکارآمدی قانونی نباشد و عوامل اجتماعی، فرهنگی یا اقتصادی نیز نقش تعیین‌کننده‌ای داشته باشند؟

پاسخ آقای حیات:

حقوق مجموعه‌ای از قواعد و مقررات است که برای نظم و عدالت اجتماعی وضع می‌شود و اخلاق مجموعه‌ای از اصول و صفات درونی انسان‌ هاست که خیر و شر، درست و نادرست را مشخص می‌کند. حقوق و اخلاق رابطه‌ای لازم و ملزوم دارند و فقدان قوانین کارآمد و ضعف نظام حقوقی می‌تواند بر بحران اخلاقی و فروپاشی اعتماد اجتماعی اثرگذار باشد، اما این بحران صرفاً معلول ناکارآمدی قانونی نیست و عوامل اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی نیز نقش تعیین‌کننده دارند.

وی تحلیل خود را در سه سطح ارائه کرد:

۱_ حقوق بین‌الملل: مکاتب مختلف روابط میان حقوق و اخلاق را متفاوت تفسیر می‌کنند. حقوق طبیعی حقوق را بر پایه اصول اخلاقی و عقلانیت می‌داند؛ اثبات‌گرایی حقوقی تصویب دولت را کافی می‌داند و رئالیسم سیاسی منافع ملی را بر اخلاق ترجیح می‌دهد. نمونه‌های تاریخی، مانند توافق‌ نامه دوحه و جنگ‌ های غزه، نشان می‌دهد که در عرصه بین‌الملل، اخلاق غالباً جایگاه ثانویه دارد.

۲_ حقوق داخلی: نظام‌های حقوقی شامل کامن‌لا، رومن‌جرمن و اسلامی هستند. مکتب اثبات‌گرایی قوانین را بدون ارجاع به منابع دینی یا اخلاقی وضع می‌کند، مکتب قراردادی به قرارداد اجتماعی و هنجارهای اخلاقی توجه دارد و مکتب الهیاتی کرامت انسانی و ارزش‌ های اخلاقی را پذیرفته است. در دولت‌ های غربی، رابطه حقوق و اخلاق نزدیک و کارآمد است، اما در دولت‌های شرقی و اسلامی این رابطه ضعیف است و بحران اخلاقی و حقوقی مشاهده می‌شود.

۳_ حقوق خصوصی و خانواده: در محیط خانواده، اخلاق غالباً بر حقوق برتری دارد و رفتارهای اخلاقی نقش اصلی را در تنظیم روابط ایفا می‌کنند.

 

پرسش اول آقای محمدی:

چگونه می‌توان نابسامانی‌ها و بحران‌های اخلاقی جامعه را از منظر فرهنگی و ارزش‌های جمعی تحلیل کرد؟ نقش هنجارها، باورها و چارچوب‌های فرهنگی در شکل‌گیری رفتارهای اجتماعی چگونه است و چه ارتباطی با انسجام اجتماعی دارد؟

پاسخ آقای محمدی:

نابسامانی‌ ها و بحران‌ های اخلاقی در جامعه افغانستان ریشه‌ های عمیق تاریخی، فرهنگی و اجتماعی دارند. جامعه افغانستان ترکیبی از خرده‌ فرهنگ‌ هاست و فرهنگ کلان و مشترک نقش محدودی در هدایت جامعه به سمت هنجارهای اجتماعی دارد. این خرده‌ فرهنگ‌ ها هر کدام هنجارها، ارزش‌ها و رفتارهای خاص خود را دارند و گاه در تضاد با یکدیگر قرار می‌گیرند، به گونه‌ای که فهم مشترک از اخلاق و رفتار اجتماعی در سطح جامعه شکل نمی‌گیرد.

از منظر تاریخی، ساختار حکومتی و سیاسی افغانستان، از نظام‌ های سنتی و سلطنتی گرفته تا حکومت‌ های اسلامی و معاصر، همواره با ضعف در مشروعیت، پاسخگویی و ثبات همراه بوده است. این ضعف‌ها زمینه را برای بحران اخلاقی و اجتماعی فراهم کرده‌اند و فرصت شکل‌گیری یک فرهنگ جمعی و مشترک را محدود کرده‌اند.

در زمینه فرهنگی، هنجارها و باورها تحت تأثیر ساختارهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی قرار دارند و ثبات نداشتن این حوزه‌ ها سبب ناهمگونی و ناهنجاری اجتماعی شده است. به طور مثال، تقسیم جامعه به خرده‌ فرهنگ‌ها و حضور هنجارهای متنوع و گاه متضاد، موجب شده که افراد نتوانند درک مشترکی از رفتارهای اخلاقی و اجتماعی پیدا کنند.

نهادهای اجتماعی مانند خانواده، مدرسه های دینی و شبکه‌های اجتماعی نیز نقش مهمی در شکل‌گیری یا تضعیف اخلاق جمعی دارند. خانواده به عنوان کوچک‌ ترین واحد اجتماعی اغلب نتوانسته به طور مؤثر نقش تربیتی و اخلاقی خود را ایفا کند و شبکه‌های اجتماعی، به دلیل نبود کنترل و نظارت مناسب، گاه ارزش‌های غلط و الگوهای منفی را بازتولید می‌کنند. نهادهای آموزشی و مدارس نیز به جای تقویت مشارکت اجتماعی و هنجارسازی، گاه خشونت‌پرور بوده و رفتارهای ناهنجار را تقویت می‌کنند.

به طور کلی، مشارکت اجتماعی و ارزش‌های فرهنگی برای شکل‌ دهی هنجار های اخلاقی مؤثر هستند، اما در شرایط فعلی افغانستان، نهادها و ساختارهای اجتماعی نتوانسته‌اند شهروندان را به مشارکت فعال و اخلاقی وادار کنند. این امر باعث شده که اخلاق جمعی تعریف شده‌ای شکل نگیرد و جامعه از نظر انسجام اخلاقی و اجتماعی دچار بحران شود.

 

پرسش دوم آقای حیات:

در بستر اجتماعی و تاریخی افغانستان، ناکارآمدی نظام حقوقی چگونه بر عدالت اجتماعی، توزیع عادلانه منابع و ثبات اجتماعی تأثیر گذاشته است؟ آیا ضعف قوانین و نهادهای قضایی تنها عامل بی‌ثباتی هستند یا عوامل فرهنگی، اقتصادی و سیاسی نیز نقش دارند؟

پاسخ آقای حیات:

بررسی تاریخی نشان می‌دهد که لوی جرگه سنتی و ساختار سیاسی اسلامی زمینه‌ ساز ناکارآمدی نظام حقوقی و بی‌ثباتی اجتماعی بوده‌اند. لوی جرگه سنتی مشروعیت سیاسی را به حاکمان ناکارآمد اعطا کرده و ساختار سیاسی اسلامی اقتدار را بر وفاداری‌ های شخصی و نه شایستگی قانونی استوار کرده است. این عوامل سبب شده که عدالت اجتماعی، توزیع عادلانه منابع و ثبات اجتماعی در افغانستان برقرار نشود. فقدان قانون اساسی و عدم رعایت حقوق شهروندان موجب فقدان نظم، عدالت و اخلاق شده و بحران اجتماعی و اخلاقی را تشدید کرده است.

 

پرسش دوم آقای محمدی:

مشارکت اجتماعی و ارزش‌های فرهنگی چگونه می‌توانند شکل‌دهنده هنجارهای اخلاقی در افغانستان باشند؟ نقش باورها، سنت‌ها و ساختارهای اجتماعی در تقویت یا تضعیف اخلاق جمعی چیست؟

پاسخ آقای محمدی:

مشارکت اجتماعی به میزان تأثیر نهادها، ساختارها و قوانین بر شهروندان بستگی دارد. در افغانستان، نهادها نتوانسته‌اند مشارکت اجتماعی و ارزش‌ های اخلاقی را تقویت کنند. خانواده، مدرسه و شبکه‌های اجتماعی نقش محدود و گاه منفی در شکل‌دهی به اخلاق جمعی دارند. خرده‌فرهنگ‌ها و باورهای مختلف سبب شده‌اند که اخلاق جمعی مشترک شکل نگیرد و مشارکت اجتماعی ضعیف باقی بماند.

 

پرسش سوم آقای حیات:

با توجه به تحلیل ساختار دولت اسلامی و با الهام از نظریه سلطه وبر، چگونه غلبه پدرسالاری و منطق شخصی در سازمان قدرت سیاسی جوامع اسلامی موجب شده که اقتدار سیاسی بر وفاداری‌های شخصی و روابط خویشاوندی استوار شود و نه بر قانون غیرشخصی و شایستگی اداری؟ این الگوی سلطه پدرسالارانه چه پیامدهایی برای نهادینه‌سازی اقتدار قانونی و توسعه سازمان‌های اداری پایدار در تاریخ سیاسی اسلام داشته است و اکنون در افغانستان نمود آن چگونه است؟

پاسخ آقای حیات:

برای پاسخ به این پرسش، باید از منظر تاریخی حرکت کنیم و بررسی کنیم که از صدر اسلام تا امروز، نظام سیاسی جوامع اسلامی چگونه شکل گرفته است. در صدر اسلام، روش دستیابی به قدرت غالباً بر غلبه و تسلط شخصی استوار بود. پس از آن، شورای حل و عقد که در زمان خلفای راشدین برای مشروعیت‌بخشی و تصمیم‌گیری به کار می‌رفت، به مرور از بین رفت و جای خود را به ساختارهایی داد که بر وفاداری‌های شخصی و روابط خویشاوندی تأکید داشتند.

در تاریخ اسلام، دو مکتب کلان فکری وجود داشت: مکتب اشاعره و مکتب معتزله. مکتب اشاعره که اکثریت مسلمانان پیرو آن هستند، رویکردی وفادار به قدرت موجود و محافظه‌کار دارد و تأکیدی بر عقلانیت قانونی ندارد. در مقابل، مکتب معتزله بر عقلانیت، مشروعیت قانونی و شایسته‌ سالاری تأکید می‌کرد. اما با حاکم شدن اشاعره، نظام سیاسی به تدریج از مبانی عقلانی و قانونی فاصله گرفت و وفاداری شخصی و روابط خویشاوندی جایگزین آن شد.

نتیجه این تغییرات تاریخی، ایجاد نظام سیاسی مبتنی بر روابط شخصی، فقدان نهادهای اداری کارآمد، تمرکز قدرت در دست گروه‌های محدود و فساد گسترده بود. این الگوی تاریخی باعث شد که اقتدار سیاسی در بسیاری از حکومت‌های اسلامی، به جای قانون غیرشخصی، بر روابط فردی و عطایا و امتیازات شخصی استوار گردد و شایسته‌سالاری و نظم عقلانی-بوروکراتیک جای خود را به روابط وابسته به وفاداری و خویشاوندی بدهد.

امروز در افغانستان نیز همان الگو مشاهده می‌شود: انتصاب‌ها و قدرت سیاسی غالباً بر اساس روابط شخصی، وفاداری‌های خانوادگی و خویشاوندی صورت می‌گیرد. شایسته‌سالاری کنار گذاشته شده و نهادهای اداری کارآمد شکل نگرفته‌اند. این وضعیت منجر به بحران‌های قانونی، اخلاقی و اجتماعی شده است و فقدان نظم و قانون، آسیب‌های گسترده‌ای به جامعه و حکومت وارد کرده است.

 

پرسش سوم آقای محمدی:

بر اساس دیدگاه جامعه‌شناسان کلاسیک، به ویژه دورکیم، نظم اجتماعی در جوامع پیشامدرن و مدرن بر چه مبانی استوار است و چگونه بحران‌هایی همچون آنومی و تقسیم کار اجباری می‌توانند این نظم را مختل کنند؟ این مفاهیم چگونه برای تحلیل مناسبات اجتماعی و شکل‌بندی نظم در افغانستان قابل استفاده هستند؟

پاسخ آقای محمدی:

دورکیم جامعه را به دو نوع همبستگی تقسیم می‌کند: همبستگی مکانیکی و همبستگی ارگانیک. همبستگی مکانیکی در جامعه سنتی شکل می‌گیرد و ناشی از شباهت‌ها، ارزش‌های مشترک و دین است؛ افراد در چنین جامعه‌ای با یکدیگر در چارچوب هنجارهای ثابت و مشترک، پیوند یافته‌اند. در مقابل، جامعه مدرن و صنعتی به همبستگی ارگانیک نیاز دارد، که بر تقسیم کار تخصصی و همکاری میان بخش‌های متفاوت جامعه مبتنی است و هنجارها و قواعد جدیدی را می‌طلبد.

در افغانستان، جامعه ترکیبی از عناصر سنتی و مدرن است، اما تقسیم کار عادلانه و متوازن شکل نگرفته است. این ناکارآمدی باعث شده که آنومی، یعنی فروپاشی هنجارها و قواعد مشترک، در جامعه ظهور یابد. در نتیجه، اخلاق جمعی و مشارکت اجتماعی ضعیف شده و نظم اجتماعی با چالش‌های جدی مواجه گردد. به عبارت دیگر، فقدان هنجارهای تثبیت‌ شده و هماهنگی میان سنت و مدرنیته موجب شده است که جامعه نتواند عملکرد منسجم و پایدار داشته باشد و بحران‌های اجتماعی و اخلاقی تداوم یابد.

 

 

نتیجه‌گیری:

بحران اخلاقی و نابسامانی اجتماعی در افغانستان ناشی از ترکیبی از عوامل تاریخی، حقوقی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی است. فقدان قوانین کارآمد، ناکارآمدی نهادهای حقوقی و دولتی، غلبه روابط شخصی و پدرسالارانه، تقسیم خرده‌ فرهنگ‌ ها و ضعف مشارکت اجتماعی، مجموعه‌ای از عوامل تعیین‌کننده هستند. ایجاد نظام‌های قانونی، اداری و اجتماعی پایدار که رابطه میان حقوق، اخلاق و فرهنگ را تقویت کند، ضروری‌ترین گام برای اصلاح وضعیت کنونی جامعه است.

										    

مقاله ها

شبکه اجتماعی

نشانی کوتاه : www.khanemawlana.org

مطالب مشابه

شنبه 13 ارديبهشت 1404