بینامتنیت، بازی با نقل قول ها نیست؛ بینامتنیت یعنی هر متنی، چه شعری چه روایی، عملاً با متون دیگر حرف میزند گاهی آشکار، گاهی زیرجلدی. حالا اگر این قضیه را وسط مهاجرت و تجربهٔ تبعید بندازیم، موضوع جذاب و پیچیدهتر میشود. شاعران مهاجر افغانستان که در ایران و پاکستان زندگی میکنند، هم با ادبیات کلاسیک فارسی سر و کار دارند، هم با گفتمان های محلیِ میزبان (فارسیِ ایران، اردو و پشتو در پاکستان)، و البته با خاطره ها و روایات شفاهیِ وطن. پیش اینجا نگاه عمیق تر میشود که چطور این شاعران از بینامتنیت استفاده میکنند تا هویت، اندوه، مقاومت و بازآفرینیِ حافظه را بازنمایی کنند.
پس باید اول ببینیم که چارچوب نظری بینامتنیت چیست؟
بینامتنیت مفهومی است که میگوید متن ها مستقل نیستند؛ هر متن شبکهای از بازتاب ها، ارجاعات، اقتباس ها و بازخوانی هاست. میتواند شامل ارجاع به شعرای کلاسیک (مثلاً حافظ، مولوی، بیدل)، به متون دینی (قرآن، حدیث)، به فولکلور و روایت های محلی، یا حتی به خبرها و نوشته های معاصر باشد. در ایران و پاکستان، این فرایند پیچیده تر میشود چون متن های مرجع متعدد هستند: فارسی کلاسیک، فارسی/دری محاورهای، اردو، پشتو، و زبان های محلیِ افغانستان. شاعران مهاجر این بانکِ متنی را مثل يک صندوقچهٔ ابزار به کار میگیرند.
گونههای بینامتنیت در شعر مهاجر افغانستان
۱_ ارجاع و اقتباس از ادبیات کلاسیک فارسی
ببین، شاعران افغانستان همیشه و همهجا نسبت به میراث فارسی احساس نزدیکی داشتند. وقتی در تبعید، بیت یا تصویر حافظی میآیـد در شعر، منظور غالباً دو یا سه چیز است: وصل به سنت، نقد وضعیت معاصر، و استفاده از آن نماد ها برای بیان فقدان یا هُجرت. مثلاً استفاده از تصویر «کلبهٔ خراب» یا «می و باده» میتواند هم ردِ حافظ باشد هم بازتاب وضعیت پناهندگی این همزمانی معنایی خودش نوعی بینامتنیت است.
۲_ پل زدن میان زبان ها: کدسوئیچینگ و ترجمهٔ درون متنی
شعر های مهاجر افغانستان در ایران و پاکستان اغلب بین زبان ها پرش میکنند؛ یک مصرع دَری، یک مصرع اردو، یا یک پرسش پشتویی بین دو بند فارسی. این کدسوئیچینگ فقط زبانی نیست؛ معنایی هم چندلایه میسازد. وقتی شاعر در یک شعر فارسی واژهای اردو یا پشتو میآورد، آن واژه نمادی از جغرافیا، قومیت، یا خاطره است و این خودش بینامتنیت است چون خواننده را وادار میکند شبکهای از متون و فرهنگ ها را فعال کند.
۳_ بازخوانی روایت های شفاهی و فولکلور
بسیاری از شاعران مهاجر قطعاتی از افسانه ها، ترانه های محلی یا ضربالمثل ها را باز میخوانند. این کار بهمانی زدنِ تاریخِ جمعی است؛ یعنی شاعر از حافظهٔ جمعی استفاده میکند تا تجربهٔ فردیِ مهاجرت را در سطحی گستردهتر قرار بدهد. این نوع بینامتنیت بیشتر با بافتِ قومی و قومی زبانی افغانستان گره میخورد.
۴_ بینامتنیت سیاسی و رسانهای
متون خبری، خطابه های سیاسی و شعار های اجتماعی هم وارد شعر مهاجر میشوند، گاهی به صورت مستقیم نقل قول، گاهی به صورت بازتاب شعاری. این کار شعر را به عرصهٔ کنش اجتماعی میکشاند؛ شعر دیگر فقط بیان احساس نیست، بلکه مکانی برای پاسخگویی به روایت های رسمی و رسانهای هم است.
تفاوتهای میدانی: ایران در برابر پاکستان
اگر تفاوت ها را بررسی کنیم. فضای زبانی و فرهنگی در ایران و پاکستان فرق دارد، پس بینامتنیت هم رنگ های متفاوتی میگیرد. در ایران، زبان فارسی (دری/فارسی افغانستانی) نزدیکی ساختاری دارد با فارسی معیار؛ بنابراین ارجاعات مستقیم به شعر کلاسیک و استفاده از قالب های کلاسیک راحت تر است و بُروز پیدا میکند. شاعر افغانستان در ایران ممکن ایت از سبک واره های غزل یا رباعی استفاده کند و با حافظ و بیدل گپ بزند، اما این گفتگو اغلب با لحن «بازگشت» همراه است یعنی تلاش برای حفظ وصل به سنت.
در پاکستان اما وضع متفاوت تر است: اردو ادبی موقعیت مرکزی دارد و پشتو هم حضور قوی ای دارد. شاعر افغانستان در پاکستان گاهی برای دیده شدن و ارتباط با جمعِ میزبان، دست به ترکیب فارسی اردو میزند یا از ساختارها و تصاویر اردو بهره میبرد؛ اینجا بینامتنیت هم شامل ورود به ادبیات اردو و سنت های شعری جنوب آسیا میشود. همچنان گروه های ادبی مهاجر در پاکستان ممکن است حافظه های قومی شان را از طریق ترانه ها و ضرب المثل های پشتویی بازآفرین اند.
تابآ وری معنایی و هویتِ چندپاره
یک نکتهٔ مهم: بینامتنیت در شعر مهاجر صرفاً تزئینی نیست؛ کارکرد اش تولید هویتِ چندپاره و تاب آور است. شاعر با ارجاع به متون گوناگون، همزمان دارِ زبانِ مادری و زبانِ میزبان را نگاه میکند؛ این نگهداری خودش کنشی سیاسی فرهنگی است. هر ارجاع یا اقتباسی که شاعر انجام میدهد، در واقع میگوید: «من اینجا هستم، اما یادآورِ آنجا هم هستم» و این گفتوگو است که شبکهٔ انگاره ها را نگه میدارد.
چالش ها و آسیب ها:
طبیعتاً بینامتنیت همیشه به سازنده ترین شکل عمل نمیکند. گاهی این ارجاعات ممکن است برای خوانندهٔ میزبان نامفهوم بماند و شعر را در حالت ایلیتی قرار بدهد یعنی شعری که فقط برای جمع کوچکی از خوانندگانِ مهاجر خواندنی است. همچنان خطرِ تقلیل یافتنِ صدای بومی وجود دارد؛ وقتی شاعر زیاد تکیه کند به متون مرجعِ قدرتمند (مثل ادبیات کلاسیکِ فارسی یا اردو) ممکنه صدای محلی و منحصر به فردش کم رنگ شود.
بینامتنیت در آثار شاعران مهاجر افغانستان در ایران و پاکستان نوع «پازل معنایی» درست میکند که تکه هایش از متون کلاسیک، فولکلور محلی، زبان های میزبان و تجربهٔ رسانهای تهیه شده. این پازل نه فقط وسیلهٔ بیان فقدان یا هویت جستی است، بلکه نوعی ابزار بقا و مقاومت فرهنگی هم است. شاعر مهاجر با بازخوانی و بازآراییِ متون مختلف، یک پل میان گذشته و حال میسازد و به این ترتیب حافظهٔ جمعی را زنده نگاه میدارد.
ما ...