مادامی که ازحقوق اولیه¬ی زنان افغانستان بحثی به میان میآید عدهی کثیری از"فرهنگ" صحبت میکنند. گفته میشود فرهنگ حاکم بر افغانستان بسیاری از مطالبات زنان جهان را نمیپذیرد. در اینجا چند موضوع عمده قابل طرح است اول اینکه: فرهنگ چه میزان ثابت و غیر قابل تغییر است، دوم: رابطهی نظام های حاکم (روابط قدرت) در کشورها، با بازسازی ارزشهای فرهنگی در آن کشور چیست؟ سوم: ثبات فرهنگی چه ارتباطی به دوام و کارکرد انسجام اجتماعی دارد؟ چهارم: برای بررسی مسائل زنان بهتر است آن را یک امر عام بدانیم یا خاص؟ یعنی در باز شناسی و تحلیل عوامل فرودستی زنان بهتر است زن هندی، زن چین زن ایتالیا را در حیطهی جغرافیای خودشان و با دیدگاهی درون فرهنگی بررسی کنیم یا همه را تحت استثمار یا ستم اقتصاد سیاسی زیر یک چتر جهانشمول، با دردهای مشترک بگذاریم؟ درنگی داریم بر اینکه فرهنگ حاکم بر افغانستان چه میزان امنیت و آرامش را برای زنان به ارمغان آورده، چه میزان زنان را فعال و سرزنده نگه می دارد و باعث تولید خلاقیت در جامعه میشود، آیا در پرتو این فرهنگ زنان میتوانند حال یا آیندهای روشن، مطمئن و حاوی منزلت شخصی را متصور شوند؟ در این فرهنگ عدالت کجاست ؟ تعریف عدالت چیست؟ و کار مفید چه تعریفی داشته و کجای قصه جای دارد؟ فرهنگ، درحالِ تغییر ازحیث تئوریک هیچ دستگاه و سیستم و سیاستی درهستی ثابت وغیرقابل تغییرنیست، همچنین فرهنگ تمام جوامع دارای نقاط قوت و ضعفیست که در گذر زمان گاهن اصلاح میشود گاهی هم رنگ عوض میکند و درجایی دیگر به شکلی دیگر خودش را نشان میدهد لیکن نکتهی حائز اهمیت این است که با ظهور و گسترش تکنولوژی به عنوان یک پدیدهی جدی و اثر گذار که ارتباطات ژرفی را میان انسانها پدید آورده، جهان به دهکدهای تشبیه میشود که به نوعی انسجام یافته، این ارتباطات و تاثیر گذاری شان روی فرهنگهای متنوع باعث جلب توجه اندیشمندان جهانی به "گفتگوهای میان فرهنگی" و "گفتگوهای میان دینی" شده است( قابل ذکر است که تا کنون از منظر برون دینی به گفتگوهای بین ادیان توجه صورت نگرفته است، چه بسا با راهاندازی چنین گفتگوهایی بتوان به ریشههای ستم مذهبی درهر جامعه رسید و بررسی کرد زنان تا چه میزان تحت ستم "مشروعِ" دینی قراردارند ستم ریشه داری که خط قرمزی خاص تعریف میکند و تحلیل و گفتگو دراین زمینه ممکن نیست) فرهنگ جوامع تحت تاثیر قوانین تصویب شدهی جهانی قرار دارد یعنی اگر یک کشور قانونی را به نفع زنان تصویب کند این دیدگاه، به سرعت به زنان در سایر نقاط جهان میرسد و بحث اینکه ما این قانون را می خواهیم یا نه شکل میگیرد. کنترول روند این گفتگوها از دست نظام های قدرت خارج است. بنا بشر با تکیه بر نیروی عقل و منطقاش پیوسته شرایط بهتر را طلب میکند و فرهنگ در حال تغییر است. در این میان ممکن است یک فرهنگ خوب از میان برود و جایش را یک فرهنگ سطحی، در مواردی مبتذل بگیرد. این ناچاری وجود دارد و شاید بخشی از تکامل فرهنگی باشد چه اینکه بشر با تکیه بر نیروی تعقلاش ممکن است پس از مدتی فرهنگ نو واردِ مبتذل را کنار بگذارد. نظام های حاکم و ارزش های فرهنگی مثال عینی از آنچه در رابطه به حقوق زنان در افغانستان گذشت نشان میدهد نظامهای حاکم بر روی تعریفِ عمومی جامعه از فرهنگ تاثیر گذار اند. در دو دههی اخیر در افغانستان زیر چتر دموکراسی(همان وارداتیاش) ارزش های فرهنگی روز به روز در حال تغییر و تکامل بود زنان حق تحصیل و کار داشتند و نظام حاکم با در نظر گرفتن تبعیض مثبت که البته مفاد حقوقیاش هم تصویب شده بود مشوق حضور بیشتر زنان در ادارات دولتی و همچنین حضور پویای زنان در اجتماع بود، این ارزش از سوی جامعه تائید و حمایت میشد میلیون ها زن و دختر از متن خانوادههای "با فرهنگ" پی تحصیل علم بودند، با پدیدهی بنیاد گرایی مخالف ات میکردند و این موضعشان را در تریبونهای عمومی با آزادی اعلام میداشتند، تروریسم مذموم پنداشته میشد و مردم بر پایهی فرهنگ و دین خواهان برخورد شدید قانون با عاملین انتحار ها و انفجارها و نا امنی ها در جامعه بودند. حالا اما تعریف تروریستانِ حاکم بر افغانستان از حقوق زنان متفاوت است. اگر فرهنگ انتخاب وجدانیست که از تطابق دین و قانون بر میخیزد، آیا در این جا به دلیل تعریف متفاوت "ضرورت" به نوعی چرخش ایدئولوژیک فرهنگی را شاهد نیستیم؟ دقیقن در همین نکته است که نظام های حاکم با هژمونی قدرت فرهنگ جوامع را در واقع تعریف دیکتاتورانه و در خدمتِ قدرت میکنند، اینکه در دراز مدت از فرهنگ اصیل آن جامعه چه چیزی باقی میماند که سرش دعوای غنای فرهنگی راه بیاندازیم مشخص نیست لیکن مبرهن است که بازی قدرت و منفعت طلبی حکومت ها فرهنگ را متاثر میسازد. ثبات فرهنگی، دوام انسجام اجتماعی؟ یکی از کارکردهای درونی فرهنگ جا به جایی ارزشهای اجتماعیست، ثبات فرهنگی به معنای رکود فرهنگ است. فرهنگ سیال است و مدام تعریف "خوب" را تغییر میدهد. نمی توانیم این واقعیت را از نظر دور بداریم که یکی از مبانی اتحاد ملی همگون سازی، فرهنگ پذیری و تنظیم شدن نیروهای اجتماعی با فرهنگ نواست، بر مبنای ایدههای جهان وطنی و اینترناسیونالیستی نیز ثبات فرهنگی یک مقاومت بیهوده در برابر همدیگر پذیری و تولید خلاقانهی اندیشه و پیشرفت و تعالی ست. محبوس سازی زنان و اعمال آپارتاید جنسیتی بر زنان یک سرزمین به بهانهی حفظ ثبات فرهنگی ظلم نابخشودنیست. باید تلاش ها در مسیر اتخاذ تصامیم وارائهی راهکارهای اساسی جهت همسو شدن زنان با علوم جدید، قوانین نو گرا و .. باشد نه اینکه با شعار ثبات فرهنگی هر روز عقب گرد داشته باشیم. خاص گرایی برای زنان أفغانستان عدهای بر این باوراند که زنان جنوب جهان مشکلات خاص خودشان را دارند و زنان مرکز یا شمال جهان در واقع با مشکلاتِ"متمدنانه تری" دست به گریبان هستند، در این صورت هویتِ زنانی مثلن در افغانستان با "فرهنگ" خاصی گره میخورد که تلاش دارد آن ها را به حاشیه براند نتیجه این میشود که باید به داد این زنان رسید! این دیدگاه مبنای بسیاری از مداخلات امپریالیستی در افغانستان و کشورهایی نظیر آن شده است، بحث تکراریِ "حقوق بشر" و حقوق زن برای زنان گیر مانده در چنگال بنیاد گرایی دینی که مطلقن از زنان ابزاری ساخته و ممکن بسازد تا حضور حتی نظامی ابر قدرتان جهانی را در این طرف جهان توجیه کند. در اینجا زنان با فرهنگ خاصی"خاص" شدهاند و در آخر هم سردرگم و بی پناه ممکن راه مهاجرت را پیش بگیرند یا درون همان جغرافیا سرکوب شوند چرا که حضور ابر قدرتان به میزان منافعشان بستگی دارد در واقع کسی غمِ فرهنگ به اصطلاح متحجرانه را نمیخورد. در اینجا زنان ابزار تطبیق سیاست های کشورهای متخاصم یا دوست، هستند. تقاوت فرهنگها حتی در جهان سوم از نظر دور نیست لیکن باید هوشیار بود که این دیدگاه تصویری یکپارچه و تخریب شده از زنان جهان سوم ارائه نکند اگرهم میکند راه حلاش حضور نظامی نیست چه کسی میداند چه فرهنگی برتر است؟ و چه تاثیری قرار است روی فرهنگ دیگر بگذارد. بنابراین باید با درک تفاوتها به سوی همبستگی جهت ترقی و احیای امید در جامعه بود، باید مشخص و موکد شود که فرهنگ سیال است و ثبات فرهنگی وجود ندارد صدای زنان افغانستان با رعایت موضع و موقعیت شان شنیده شود نه با یک دیدگاه از بالا به پایین و دستوری. این نوع خاصگرایی برای زنان افغانستان به سودشان نبوده حتی عرصه را برایشان تنگ تر میسازد. تحلیل مناسبات فرهنگی-جنسیتی در افغانستان به نفع زنان است یا خیر مهم ترازهمه این است که توجه کنیم "چه کسی از جانب چه کسی سخن می گوید" زن افغانستان نیاز خودش به "کار مفید" به سرزندهگی و خلاقیت به گسست از زنجیر های روابط مردسالارانه ، فرار از ثابت و بیحرکت ماندن، به آینده نگری، عدالت، فرار از فقر فرهنگی و تلاش در راه آزادی و ضرورت ها را به خوبی میداند و درک میکند. عمدهی صداهای مخالف مطرح شدن بحث زنان از سوی مردانی است که نمیخواهند چوکی قدرت کذاییشان را از دست بدهند باور عمومی "مکتوب نشده" اینست که زن آگاه "متمرد" است، بهتر است به زنجیر فرهنگ و دین چنگ بیاندازیم تا این متمردین را خاموش نگه داشته و خودمان را در موضع حق جا بزنیم و ظاهری تر و تمیز را حفظ کنیم، البته زنان زیادی هم هستند که جانبِ "فقر فرهنگی" را میگیرند و تلاش دارند مذبوحانه خودشان را دربدنهی دولت تروریستی فعلی جا بزنند آنها با پوششی تائید شده (از سوی افراطیون) در واقع قصد دارند نظر مثبت آنها را دریافت کنند تا به منافع شخصیشان در خارج و داخل افغانستان برسند لیکن این رویه باعث میشود فرهنگ بومی افغانستان در مجامع بین المللی اینطور معرفی شود متاسفانه بیشترین تریبون را هم همین زن ها در اختیار دارند زن آگاه افغانستان اما جنبش ضد آپارتاید جنسیتی را راه میاندازد، از حقوق اقلیت های جنسی و جنسیتی دفاع میکند، با استفاده از هر پلت فورمی نظم فعلی را به چالش میکشد و تلاش دارد فرهنگ اصیل افغانستان و پویایی این فرهنگ را به نمایش بگذارد. تحلیل مناسبات فرهنگی با استفاده از لنز جنسیت در واقع صدای اکثریت خاموش زنان افغانستان را بلند نموده و باعث ایجاد همدلی و آگاهی شده و میزان اهمیت و اعتبارحضور زنان را بر پایهی فرهنگ افغانستان افزایش میدهد. مشارکت اجتماعی زنان به معنای عام و مشارکت سیاسی، سیاست گذاری و جا به جایی زنان در نقش های تصمیم گیرندهی کلیدی از دیر باز جزء فرهنگ مردم افغانستان بوده است مگر نه اینکه ملکه ثریا در حدود صد سال پیش وزیر فرهنگ افغانستان بود و گوهرشاد بیگم در دربار تیموریان به نوعی عنصر اصلی رنسانس فرهنگی در افغانستان محسوب میشد،تحلیل این مناسبات به شهروندان افغانستان کمک میکند تا بصورت مثبت و معنا دار به "سکوت سازمان یافته" فعلی خاتمه داده و به جهات مثبت حمایت فرهنگ افغانستان از زنان توجه کنند. زن اصطلاحن" با فرهنگ" افغانستان پس از تجربهی دو دهه دموکراسی اکنون"عدالت" را برای خودش تعریف میکند و چنانی که شاهد هستیم رو به روی فرهنگ وارداتی تروریستی با چاشنی بنیاد گرایی دینی میایستد.عدالت برای زنان افغانستان به وسیلهی تروریستان "قوم محور" تأمین نمیشود بلکه با فرهنگ مشارکت سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و.. به میدان آمده و پرورش مییابد بنأ راه اندازی گفتگوهای فرهنگی راهی برای رهایی زنان افغانستان است.
ما ...