سیاست حنفی و حنفیت سیاسی

جمعه 3 فروردين 1403

نویسنده : برهان محق

نظریات اعتزال‌محور دانش‌مندان سکولارمشرب عربی هم‌چون حسن حنفی، نصرحامدابوزید، عبدالله نعیم، طه حسین و دیگر متفکرین؛ مذهب حنفی را وارد کشمکش‌های جدید کرد و دوباره سرِ زبان‌ها آورد. در افغان‌ستان اما؛ با وارد شدن اندیشه‌ی اخوانیسم و دیگر احزاب آیدیولوژیک، حنفی‌ها در بخش کلام از ماتریدیت به اشعریت هجرت نمودند و در مسیر راه، بخش عظیم‌ی ازیشان به‌وادی سلفیت سقوط کردند. رقابت ایران و عربستان باعث شد تا هردو کشور با دادن بورسیه‌های تحصیلی، عسکرگیری کنند. این یارگیری‌ها اما حنفیان را وارد فاز جدیدی از تحول کرد و دولت وقت هم بنا براختلافات زبانی، فارغ‌التحصیلان سعودی را در نهادهای اکادمیک جذب نمود و سلفیت عملا وارد منظومه فقهی افغان‌ستان شد.
نسبت‌دادن سیاست به‌مذهب حنفی، یعنی سیاست مطابق ره‌یافت‌های فقه حنفی باشد و هکذا اضافت حنفیت به‌سیاست، یعنی سیاست آمر حنفیت بوده و مذهبِ حنفی مطابق میلِ سیاست چرخانده شود. حنفیت، اساسا روشی برای حنیفیت است به‌شرطی که امروز ازآن به‌عنوان روش استفاده شود، نه‌ارزش. روش حنفیت‌ اعتدال‌پسند، عقل‌گرا و مدارادوست است که ره‌بر این مذهب به‌چنین اوصاف‌ی متصف بود. این مذهب، افراطیت را برنمی‌تابد، با خشونت سرِ سازش ندارد و مخالفین فکری خودرا دشمن دین معرفی  نمی‌کند. دشمن‌تراشی با روی‌کرد موسس این مذهب در تعارض است و پیروان مذهب حنفی باید حنیف باشند.
مذهب که –در این سیاق- به‌مفهوم راه و روش آمده‌است به‌راه‌ی گفته می‌شود که منتج به فهم روش‌مند از نصوص گردیده و بتوان به‌کمک آن به سراغ نصوص رفت. فهم متقابلات نصوص، خاص وعام، مطلق و مقید و دیگر قواعد اصولی از جمله حوزات تخصصی است که تنها اهل تخصص می‌تواند به‌آن ورود کند؛ بناء بر کسانی که ملِکه اجتهاد را ندارند لازم است تا از یکی از مذاهب معتبر تقلید نموده و فهم های جدید در محور آن فهم اولیه استخوان‌بندی شود. حنفیت یکی از مذاهب معتبر است که در نیمه اول قرن دوم پا به‌عرصه وجود گذاشت و در کم‌ترین وقت، زیادترین کار را کرد و فرازمانی و فرامکانی بودن اسلام را محقق ساخت. بر اساس نظرسنجی های – نه‌چندان معیاری- 71% مسلمانان اهل سنت، پیرو مذهب حنفی هستند که تا قبل از استعمار نوین در کشوهای افغانستان، پاکستان، هند، چین، ترکیه، بالکان، عراق، سوریه، لبنان، اردن، آسیای میانه و آسیای مرکزی نفوذ داشته و در اکثریت این کشورها به‌عنوان مذهب رسمی شناخته می‌شد. مذهب حنفی به دو دلیل به"اهل رأی" مشهور است: یکی این‌که استوار بر عقل است و از جانب دیگر کار این مذهب تیم‌وورک بوده و بعد از گرفتن نظریات تیم، گفته می‌شد که:"این رأی ماست". اعضای تیم، 36 نفر بودند که براساس شرائط "مجتهد مطلق" همه‌اش به این رتبه‌ی علمی رسیده بودند. این تیم که اکثرا به‌شاگردان ابوحنیفه شهرت دارد، مسائل را حلاجی نموده و بعد از تحقیق و تفحص توحید آراء صورت گرفته به عنوان "نظریه مذهب حنفی" ثبت می‌گردید. دیدگاه‌های سیاسی این مذهب الهام‌گرفته از نظریات کلامی‌شان است و ابوحنیفه رحمه‌الله به‌عنوان یک کنش‌گر سیاسی فعال بود. تاریخ شاهد است که ره‌بر حنفیت شخصیت سیاسی داشت و در اصطکاک‌های سیاسی نقش داشته و مذهب‌اش هم استوار بر راه‌کارهای سیاسی بود.
ابوحنیفه استقلال خود را از حاکمان اموی و عباسی حفظ کرد و از پذیرش مناصب حکومتی و نیز قضاوت که از سوی آن‌ها پیش‌نهاد می‌شد سرباز زد. حتی کسانی را که با دستگاه مفسد حکومتی اموی و عباسی به مخالفت بر می‌خواستند گاه‌وبی‌گاه و به انحای مختلف حمایت می‌کرد. حمایت مالی و جنگ‌افزاری از قیام زید بن علی، کمک به دریافت امان‌نامه برای بازگشت حارث ابن سریج (یکی از سران انقلابی خراسان) به مرو مناظره با خوارج صُفری که به رهبری ضحاک بن قیس شیبانی کوفه را در سال‌های 128-127 ق تصرف کرده بودند، هجرت به مکه به‌خاطر فرار از منصب قضا و منصب نظارت بر بیت المال، حمایت آشکار از قیام ابراهیم بن عبدالله حسنی از امامان زیدی در بصره علیه خلافت منصور، صدور رأی بر خلاف میل منصور خلیفه عباسی در جریان قیام حسان بن مجالد خارجی. منصور به دنبال اخذ رأی از فقیهان کوفه مبنی بر نقض پیمان سابق موصلیان با خلیفه و دست یافتن به توجیهی برای حمله به آن‌ها بود وقتی امام اوزاعی مطابق میل سلطان نظر داد، ابوحنیفه شدیدا مخالفت نمود و با حمله بالای قیام‌کننده‌گان مخالفت کرد، و وفات اش در زندان بخش‌هایی از حیات سیاسی ابوحنیفه را تشکیل می‌دهند. 
موقف‌گیری معتدل در مسئله جبر و اختیار در زمانی که آتش جنگ بین اهل حدیث و معتزله زبانه می‌کشید یکی از نظریه های سیاسی ابوحنیفه است. اهل الحدیث در این مسئله موقف جبرگرایانه داشتند و معتزله موقف اختیارگرایانه در پیش گرفته‌بودند. دولت وقت ازآن‌جا که سود خودرا در دیدگاه اهل حدیث می‌دید تا یخن خودرا از چنگ شهرواندن برَهاند و ناکامی های خودرا زیر تقدیر پنهان کند، معتزلی ها را سرکوب کرده و دیدگاه قضا وقدر را فربه کرد تا در وقت ظلم دولت، کسی شورش نکرده و همه‌چیز را از جانب خدا بدانند. امام ابوحنیفه در این وضعیت انسان را "فاعل مختار" تعریف کرده و انسان هارا مسئول رفتار و گفتار شان پنداشت. این دیدگاه، ابوحنیفه را به یک کنش‌گر سیاسی فعال تبدیل کرد و فهرست مخالفین حکومت قرارداد .
تفکیک بین ایمان و سیاست  یا به‌تعبیر دیگر، آسان‌گیری در ایمان و سخت‌گیری در سیاست ویژه‌گی دیگرِ سیاسی‌اندیشی در مذهب حنفیت بود. جوامع دینی، اکثرا قربانی جزم‌اندیشی و اباحی‌گری شده‌اند که اولی موجب فاصله بین دولت و مردم شده و دوم باعث فاصله بین دین و مردم مي‌شود؛ در هردو صورت، هردو جانب به‌خشونت متوسل شده و رقیب خودرا از میدان رانده‌اند. ابوحنیفه ایمان را به «اقرار به زبان و تصدیق به قلب» تعریف کرد و زیادت و قلت ایمان را منتفی دانست. این روی‌کرد، جلو تکفیر را گرفته و زمینه هم‌زیستی بین نحله‌های متعدد و متفاوت را مساعد ساخت؛ به‌گونه‌یی که بسیاری کسانی که از دید مذاهب دیگر کافر بودند از نظر حنفی ها مومن شماریده می‌شدند و آنهارا سهم‌دار سیاست ساخته و عضوی از جامعه سیاسی مسلمانان قرار می‌داد. از نظر ابوحنیفه، ایمان چیزی جز اقرار و تصدیق، و اسلام چیزی جز تسلیم و انقیاد در برابر اوامر الهی نیست. همه‌ی مسلمانان در ایمان برابرند اما آنچه یکی را بر دیگری برتری می‌بخشد تقوا است. تصدیق، متوقف بر علم است اما وی حدّ علم را نیز بسیار وسیع می‌گرفت؛ و جهل را عذر پنداشت، وی تکلیف به «آنچه در توان نیست»  را نفی می‌کرد  و حتی مرتکب گناه کبیره را نیز مادام که به حلّیت گناه رأی نداده باشد، کافر نمی‌دانست بلکه او را در زمره‌ی مؤمنان فاسق جای می‌داد. ابوحنیفه کسی را که در بلاد کفر و شرک و از روی جهالت صرفاً به ایمان و اقرار اکتفا کرده اما هیچ‌گونه عمل دینی انجام نداده، مؤمن می‌داند، وی نه تنها خود درباره‌ی مؤمنان فاسق و گناه‌کار حمل به کفر و جهنّم نمی‌کرد بل‌که با توسّل به حدیث پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از کسانی که برای دیگر مسلمانان حکم به جهنّم و بهشت می‌کردند بیزاری می‌جست و سرنوشت اخروی مؤمنان را به خدا حواله می‌کرد. هیچ‌کسی را از اهل قبله کافر مخوانید بگناه، زیرا که مذهب سنت و جماعت آنست که اگر مؤمنی صد هزار مؤمن را بکشد؛ یا صد هزار بار زنا کند یا سال‌ها خمر بخورد، از مسلمانی بیرون نرود تا کافر نشود. در عصر ابوحنیفه، مذاهب کلامی خوارج، اهل حدیث و مرجئه بر سر مسئله ایمان، کفر و نقش عمل در ایمان مؤمن، در برابر یکدیگر صف‌آرایی کرده بودند. خوارج بین ایمان و عمل، ارتباط وثیقی قائل شده بودند تا جایی که مرتکب گناه کبیره را کافر می‌دانستند اما مرجئه، ایمان و عمل را از یک‌دیگر تفکیک کرده بود، ایمان را قابل زیادت و نقصان ندانسته و مرتکب کبیره را کافر نشمرده بود.
 در مقابل آن دو، مکتب اهل حدیث قرار داشت که موافق با مرجئه و مخالف با خوارج، مرتکب کبیره را کافر ندانسته، اما موافق با خوارج و مخالف با مرجئه، عمل را در مفهوم ایمان دخیل شمرده و به‌زیادت و نقصان ایمان قائل بودند.
						

مقاله ها

ما ...
مسیر ...
مطالب ...
در ...
آنچه ...

شبکه اجتماعی

نشانی کوتاه : www.khanemawlana.org

مطالب مشابه