قاعدگی، نه ننگ است نه ناز

شنبه 28 تير 1404
250 بازدید
قاعدگی، نه ننگ است نه ناز

نویسنده : سمیرا شاداب

        قاعدگی یک اتفاق طبیعی در زندگی بسیاری از زن‌ها و دخترها است.
چیزی که بدن خودش می‌داند که چگونه بیاید، چگونه برود و چی با خودش بیاورد.
اما مشکل در اینجا است که جامعه، خانواده، مکتب و حتی دوست‌های‌مان هنوز نمی‌دانند که چگونه همرایش رفتار کنند و این موضوع باید عادی شود، چون قبلاً بوده و فعلاً شده یک چیز عجیب، یک چیز شرم و یک ترس پنهانی.
من تا همین پارسال حتی جرأت نداشتم که یک کلمه در مورد پریود چون هیچ‌کی در مورد همرایش حرف نمی‌زد، حتی در کتابچه‌ام چیزی بنویسم؛ چه برسد به این‌که بیایم در موردش امروز مبارزه کنم، صدایم را بلند کنم، چون دیگر نخواستم پنهان کنم.
چون گفتم قاعدگی نه ننگ است نه ناز، بلکه یک واقعیتی است که حق ما است که دیده شود و فهمیده شود.

وقتی بدن شروع می‌کند ولی همه، بشمول خودت، ساکت هستند

اولین‌باری که پریود شدم حس عجیبی داشتم؛ نه فقط از درد، بلکه به‌خاطر این‌که فهمیده بودم باید چیزی را از بقیه پنهان کنم.
گویا راز بزرگی داشتم که نباید کسی می‌فهمید و حتی در خانواده هم نمی‌توانستم که راحت بگویم چه اتفاقی افتاده.
مادرم فقط یک بسته «کوتکس» به دستم داد و گفت: "برایت جای دمنوش دم می‌کنم، برو بخور و مواظب باش که کسی، به‌خصوص پدر و برادرانت، بوی نبرند."
ترسیده بودم، گویا داشتم خلافی انجام می‌دادم.
مکتب رفتم، حالم بد بود، شکمم می‌پیچید، پاهایم می‌لرزید، ولی هیچ چیزی نمی‌گفتم، چون یاد گرفته بودم دردم را قورت بدهم.
چون اگر می‌گفتم پریودم، هم‌جنس‌های خودم یا مسخره‌ام می‌کردند یا می‌گفتند: "یک خاشه‌اشتک چقدر بی‌حیا است که از پریود حرف می‌زند"، یا هم قسمی نگاهم می‌کردند که گویا مریضی بد و لاعلاجی گرفتم.
دردناک بود برایم که قاعدگی برای من شده بود یک زخم پنهان که باید با لبخند پنهانش کنم.

دردهایی که دیده نمی‌شوند، گویا اصلاً وجود ندارند

همه زنان و دختران می‌دانند که قاعدگی فقط یک خون‌ریزی ساده نیست.
دردش، بی‌حوصلگی‌اش، تغییر خلق‌وخوهایش، حالت تهوع و هزار رقم حال بد دیگر هم همراهش است.
ولی کسی جدی نمی‌گیرد.
یادم است بعضی وقت‌ها خیلی حالم بد می‌بود. می‌گفتم حالم بد است، اما مادرم چون با آن ترس می‌خواست صدایم را خفه کند، می‌گفت: "درد پریود چیست؟ همه از این درد دارند، خودت را خیلی نازدانه نکن!"
ولی مادرم نمی‌دانست که این «خودت را نازدانه نکن» گفتن‌ها فقط باعث می‌شد از خودم خجالت بکشم، باعث می‌شد فکر کنم شاید زیاد حساس هستم.
اما این‌ها واقعیت بود؛ درد واقعی، بی‌حوصلگی واقعی، گریه‌های بی‌دلیلی که می‌آید، عصبانیت‌هایی که خودم هم ازشان تعجب می‌کردم.
من مدت‌ها با این حس درگیر بودم و به خودم شک می‌کردم. می‌گفتم چرا این‌قدر بی‌تحمل هستم؟ چرا این‌قدر زود گریه‌هایم سرازیر می‌شود؟
ولی رفتم و مقاله‌هایی خواندم و فهمیدم که همه‌ی این‌ها بخشی از قاعدگی است.
فهمیدم که مشکل از من نیست، مشکل از فرهنگی است که یاد ما نداده با این چیزها چطور کنار بیاییم و چطور راجع‌ به‌ آن حرف بزنیم.									    

مقاله ها

شبکه اجتماعی

نشانی کوتاه : www.khanemawlana.org

مطالب مشابه