بدن زن، در بسیاری از جوامع، تنها یک بحث زیستی نیست؛ بلکه میدان نبردی سیاسی، مذهبی و فرهنگی است. عرصهییکه درآن قانونها، سنّتها و ساختارهای قدرت برای سلطه و کنترول رقابت میکنند. از افغانستانِ تحتِ حاکمیتِ طالبان گرفته تا ایالتهای محافظهکار امریکا، یک واقعیت مشترک وجود دارد: زنان در تصمیمگیری دربارۀ بدن خود آزاد نیستند. در کابلِ امروز – جاییکه طالبان بار دیگر قواعد اجتماعی را با تفسیرهای افراطی از شریعت بازنویسی میکنند – زنان حتا از ابتداییترین حقوق انسانیشان محروم شدهاند. آموزش دختران متوقف شدهاست؛ حجاب اجباری با تهدید، مجازات و فشار همراه است و ازدواج اجباری باری دیگر عادی سازی شدهاست. کنترول بدن زن، در اینجا فراتر از حجاب و حضور اجتماعی است. زن دیگر حق تصمیمگیری در مورد زمان و شرایط بارداری، شریک زندهگی یا حتا بیرونشدن از خانه را ندارد. این یک ساختار تمامعیار مردسالارانه است که زن را به ابژهیی در مالکیّت پدر، شوهر یا فرمانده مسلح بدل کرده است. اما مسأله فقط در کشورهای بحرانزدهیی چون افغانستان رخ نمیدهد. در دل دموکراسی پیشرفتهیی چون امریکا نیز سیاست کنترول بدن زن همچنان قدرتمند است. درسال ۲۰۲۲میلادی، با لغو قانون تاریخی(Roe v. Wade) که حق قانونی سقط جنین را تضمین میکرد، موجی از قانونهای محدود کننده در ایالتهای محافظهکار تصویب شد. در برخی ازاین ایالتها، سقط جنین حتا در موارد تجاوز یا خطر برای جان مادر نیز ممنوع شده است. این تصمیم نهتنها دسترسی به خدمات درمانی را محدود میکند، بلکه پیامی روشن دارد: زنان نمیتوانند آزادانه دربارۀ بدن خود تصمیم بگیرند. در هردو سوی طیف – چه طالبان با قانونهای مذهبی و چه سیاستمداران محافظهکار با قانونهای مدنی – نقطهٔ اشتراک، سلب اختیار از زن است. تفاوت در ابزار و زبان است؛ نه در هدف. آنچه فمینیسم با شعار(بدن من، اختیار من) طلب میکند، صرفاً حق سقط جنین یا نپوشیدن حجاب نیست؛ بلکه بازپسگیری حق حاکمیّت فردی بر بدن و زندهگیست. منتقدان، گاه فمینیسم را تندرو یا غربزده مینامند؛ اما پرسش سادهیی مطرح است: اگر یک زن نتواند دربارۀ بدن خود تصمیم بگیرد، چگونه میتوان ادعا کرد که آزاد است؟ آزادی واقعی، بدون اختیار بر جسم، شعاری میانتهی بیش نیست. زن درافغانستان و زن در امریکا ممکن است از دو جهان متفاوت باشند؛ اما در نهایت هر دو قربانی یک سیاست جهانی اند: سیاستی که بدن زن را میدان جنگ میبیند. راه مقاومت، از آگاهی میگذرد؛ از روایت گری، از دادخواهی و از جهانیسازی این مطالبه: بدن من، اختیار من.
ما ...