آموزش و جایگاه آن

يكشنبه 2 ارديبهشت

نویسنده : دکتر محمد فاروق عارفی

خالق کائینات، الله بزرگ اولین آیت از آیات کتاب اش قرآن عظیم الشأن را با کلمه بخوان (إقرأ) آغاز نمود و برای پیامبر ما صلی الله علیه و سلم داناند که خود بخوان و به دیگران پیام خواندن را زمزمه و مردم را که دور از مطالعه و کتابت اند به سوی آموزش و تعلیم فراخوانده از ظلمت به روشنایی رهنمون ساز.

نکته یی قابل عطف این است که در نخستین آیت قرآن، الله متعال رسول اش محمد النبی صلی الله و علیه وسلم را به خواندن امر می کند که این خود به جایگاه و اهمیت آموختن دلالت میکند
 تفسیر انوار القرآن  در ذیل کلمه إقرأ نوشته است: بخوان به نام پروردگارت: بخوان در حالی که به نام پروردگارت آغاز میکنی یا بخوان در حالی که از نام پروردگارت یاری می جویی. دلیل این که حق تعالی باسم ربک گفت و مانند بسم الله الرحمن الرحیم، (باسم الله) نگفت، این است که (رب) مفید معنی پرورش و تربیت است و بنده را به حقیقت ربوبیت باری تعالی متوجه می کند. یعنی بخوان به نام آن که تو را پرورش داد و به مصالح و منافعت عنایت ورزید. یعنی بخوان هر چند قبل بر این نخوانده بودی و نه نوشته بودی؛ زیرا ذاتی که کائینات را آفریده است قادر به این نیز است تا قدرت خوانش را در تو ایجاد کند. 
این که چه بخوانند؟ چه بسا مراد این باشد که آیات کَونی پروردگار را بخوان.
توجه: هدف اساسی خواندن و آموختن و رساندن علم و اندوخته ها به دیگران است که همه اقشار یک جامعه از جهل و نادانی به سوی دانایی و شگوفایی سوق داده شوند.
این که کدام علوم فرا گرفته شود و علم کدام و چه است بحث جدا گانه است. 
زمانی که از اهمیت علم در اسلام سخن به میان می آید، اغلب دلایل زیادی ارائه می شود که نشان از آن دارد که در اسلام بطور مشخص قرآن و حدیث، ادله فراوانی برای سوق دادن به دانش است. برای نشان دادن این اهمیت علاوه بر آن، گاه به کلماتی از دانشمندان مسلمان هم استناد می شود که اندک نیستند. اما در عمل چه اتفاقی افتاده است؟ 
به نظر میرسد به رغم همه تلاش ها، رنگ تبلیغی ماجرا از آنچه به صورت واقعی وجود دارد متفاوت است. 
همه می دانیم که هم در قرآن و هم در منابع دیگر از علم ستایش شده اما این علم در میدان واقعی، گرفتاری های زیادی داشته است. تصور کنید این که مسلمانان در قرن اول و دوم طرف دار فرهنگ شفاهی بودند و اصولا بجز قرآن با نوشتن کتاب های دیگر موافقت نداشتند. چه مقدار می توانست به علم لطمه بزند؟ با این که طی سه قرن نخست؛ هیچ اندیشه‌ای در باره تأسیس مدارس در کار نبود، چه علتی داشت؟ تفسیر علم به علم حدیث، تا کجا می توانست ما را در آموختن آنچه برای حیات انسانی لازم است یا اساسا اقتضای عقل بشری است، محدود کند.
در ستایش نامه های که برای علم نوشته می شود، اصل دانایی مورد تشویق قرار می گیرد، اما دامنه آن ضمن مطالبی که در برخی از آثار فقها آمده است، محدود شده است؛ در باره محدودیت فقهی در آموزش دو نکته وجود دارد.
نکته نخست: این که حدیث طلب العلم فریضه آموختن چه علمی را توصیه میکند و دیگر این که حکم فقهی آن چیست؟ واجب، مستحب، مکروه، حرام یا مباح. برخی در اصل حدیث هم تردید دارند و آن را حد اکثر حسن میدانند نه صحیح.
در باره مصداق این علم و این که مقصود صرفا علوم دینی است یا خیر؛ فراوان بحث شده است. اگر ما آرای قدما را در این باب ملاک قرار دهیم، نه علائق جدیدی که در ارتباط با عمومیت دانش در عصر جدید مطرح است، در میابیم که مقصود و برداشت آنان از این روایت صرفا علوم دینی بوده است. شاهد در این زمینه بسیار فراوان است و به برخی اشاره خواهد شد.
به هر روی، به دلیل کاربرد تعبیر فریضه در باره علم، علم آموزی موضوعی برای تعیین تکلیف حکم شرعی شده است. اینجاست که بحث محدودیتی که به آن اشاره کردیم مطرح شده که خواهد آمد.
اما نکته دوم: در ورود به این بحث، طرح مسأله علم، و آموختن به عنوان یک موضوع کلامی در حوزه معرفت اصول دین است. این که دانستن اصول دین، لازم است تحقیقی و استدلالی باشد یا آن هم می تواند تقلیدی باشد؛ اگر استدلالی باشد چه مقدار؟ در این مسأله، هم میان اهل حدیث که اساسا منکر معرفت عقلی و جریان کلام استند، متکلمان اشعری، معتزلی و امامی اختلاف نظر است. جریان نخست، اساسا هیچ وجوبی برای یادگیری مباحث کلامی قائل نیست.
در حالی که اشاعره متأخر صرفا برای دفع شبهات، علم استدلالی و نظری را لازم میدانند، اما معتزله و امامیه، یاد گرفتن اصول دین را برای هر فرد مسلمانی به صورت استدلالی لازم دانسته و تقلید را کافی نمیدانند. در میان دو گروه اخیر، معتزله سختگیر و امامیه اندکی سخت گیرتر اند. مسائل که مطرح شد، به تفصیل در منابع آمده و مقالاتی هم در باره آنها نگاشته شده است. 
در این باره امام غزالی رحمه الله با توجه به مشرب خاص خود، دیدگاهای خاص خود را داشته و توصیه ی ویژه ی در این بحث دارد که البته آن هم تحت تأثیر نگاه کلی اشعری است.
بدین ترتیب بحث از احکام شرعی علم، هم در کتاب های حدیث بود و هم در فقه و هم در متون کلامی
در اینجا دو نکته است اول: این که وقتی عنوان (فریضه) مطرح می شود، از نظر یک فقیه یا عالم دینی، بحث از این خواهد بود که چگونه؟ و این که آیا این فرض عین است یا هم فرض عین و فرض کفایت. دیگر این که علم آموزی غیر فریضه هم داریم؟ این که کسب نوعی از دانش واجب نباشد، اعم از این که حرام یا مستحب یا مکروه یا حتا مباح باشد؟ 
نکته دوم: این است که اگر مقصود از مفهوم علم در این جا، علوم دینی یا مقدمات آنها است، تکلیف سایر علوم مثل ریاضی و طبیعیات و... چیست؟ این سایر علوم که گاهی از آن ها صحبت می شود چگونه می توانند مصداق احکام پنچگانه شرعی باشند؟ در اینجا، می شود به علم موسیقی یا سحر اشاره کرد که دلایل خاصی برای تحریم آنها مطرح شده و به نوعی به دین مربوط میشوند. درباره حساب و طب هم، بحث نیاز به آنها در سلامتی انسان و نیز استفاده از علم ریاضی برای محاسبات حرص، زمینه را برای این که نوعی حکم شرعی برای آنها فراهم شود، مطرح شده است. باقی موضوعات علمی، جز آنکه از مشابه این طرق به دین متصل شوند، از اساس خارج از این روایت هستند و همین سبب شده است تا غالبا با آنها پرداخته نشود.
اکنون در جامعه ی که همه چیز را دینی می بیند چه نگاهی به علوم غیردینی خواهد داشت، و آیا اساسا وقتی دین تشویق به علم آموزی می کند، به (سایر علوم) هم نظری دارد یا ندارد؟ در عصر جدید آموختن علومی مانند جامعه شناسی یا برخی از گرایش ها یا هم نظریات موجود در آنها، همواره محل بحث علمای دین بوده است. به نظر می رسد این مسایل نیز به نوعی ادامه ی همان محدودیت های است که فقهای قدیم در ارتباط با برخی از علوم مطرح می کردند.
روشن است که در متون دینی ستایش از علم منحصر به حدیث، العلم فریضه نیست؛ اما چنانچه در کتاب سیر تحول مفهوم علم، نشان دادیم در قرون اولیه به استثنای مواردی که از کلیت علم یاد میشود عالمان دین علم را صرفا به معنای علم حدیث و حد اکثر علوم دینی منشعب از آن می دانستند.
قصد ما در اینجا توسعه این بحث نبود، بلکه صرفا مقدمه ی برای گزارش نسبتا کامل رساله شمس الدین ذهبی رحمه الله در مورد تعلیم العلوم می باشد.
رساله ذهبی در مورد احکام شرعی علم آموزی

رساله ی ذهبی یکی از رسایل مستقلی است که در این موضوع نوشته شده و به بحث از احکام شرعی فراگیری و تعلیم علم از نظر حکم شرعی آن پرداخته شده است.
ترجمه این رساله برای نشان دادن این نکته است که به طور واقعی توجه مسلمانان به علم در چه محدوده‌ای بوده و چه حدود و قیودی داشته است. شمس الدین ذهبی (748 م) رساله ی کوچکی به عنوان فی طلب العلم و اقسامه دارد که موضوع آن حکم شرعی (علم آموزی) است. این امر بی سابقه در فقه نیست، و شماری از فقها و شارحان کتب حدیث به آن یا برخی از جهات آن پرداخته اند. در مباحث مربوط به مکاسب محرومه از زاویه ی بیان احکام و درآمد های نامشروع و همانجا که به کتب ضاله هم پرداخته شده، گه گاهی از این موضوع نیز یاد شده است. نمونه ی روشن آن تعلیم سحر است که به عنوان کار خلاف از آن یاد شده و کسب درآمد از آن را غیر مجاز شمرده است.
و اما بحث از این که آموختن کدام علم واجب و کدام یک مستحب یا مباح شمرده است، توسط فقهای مذاهب دیگر نیز مطرح شده است.
ذهبی در این رساله به اساس این اصل که هر فعل از افعال آدمی مشمول یکی از احکام پنجگانه واجب، مستحب، مباح، مکروه و حرام میشود؛ احکام علم آموزی را بیان نموده است.
پرس رساله او این است که علم آموزی از نظر موضوعی که فرا بگیریم چه حکمی از احکام پنچگانه دارد؟ کدام بخش آن واجب و کدام بخش مستحب، مکروه، حرام یا مباح است. در لابلای رساله غالبا از علوم (اسلامی) یاد میکند و بیم آن میرود که مقصودش سایر علوم نباشد؛ اما اشاره های او در متن رساله به دانش و علومی مانند کیمیا، طب، موسیقی، هندسه، فلسفه، تاریخ عالم و مانند این ها این فرض را تقویت میکند که مقصودش سایر علوم هم است. 
هرچند تمرکز او بیشتر روی علومی است که به عنوان علوم اسلامی تعلیم میشود. طبعا در آن روزگار علوم دیگر چندان در نظام تعلیم و تربیت مطرح نبود یا اگر بود موردی پراگنده بود. مهم این است که در ذهن او منشأ این بحث را از حدیث طلب العلم فریضه بوده و مصداق علم در اینجا؛ علوم دینی است. نهایت به صورت حاشیه ی به برخی از علوم دیگر اشاره شده و اساسا آن علوم از حیطه مفهوم علم در ذهن وی و مانند او خارج است.
وی (ذهبی) در آغاز از علومی که آموختن آنها به فرض، فرض عین یا کفایت واجب است یاد نموده است. مسایلی ذیل آن مطرح میکند و در ادامه از موارد مستحب، مکروه و مباح هم یاد کرده است.
موضع ذهبی در اینجا یک حنبلی است، البته در روزگاری که کم و بیش علم کلام هم وجهی به دست آورده است. حنبلی بودن و تعلق خاطر او به اهل حدیث، وی را در برابر عقل و علوم عقلی قرار میدهد، فارغ از آن موضع قاطع برابر اندیشه های باطنی دارد. برای مثال از خواندن کتب قرامطه و اسماعیلیه و فلسفه و متصوف پرهیز میدهد. او به هیچ روی کنکاش زیاد در امور دیانتی را نمی پسندد. (اکثار) در هر نوع علمی (امعان) و تدقیق در آن ها پرهیز میدهد. از نظر او حتا برای رفع تردیدها؛ در شبهه های مذهبی کلامی هم بهتر است کسی سراغ علم کلام و حکمت نرود. از نظر او شبهات نوع بیماری قلبی است که با دعا، نماز و تلاوت قرآن رفع میشود.
او دعای برای رفع این بیماری که ممکن است عاقبت شخص را بکشد توصیه کرده است.

اموری که یادگیری آنها واجب است؛

اما آنچه یادگیری آن فرض (و واجب) بر هر مسلمانی است (فرض عینی، نماز و ایمان) بخشی از اوامر و نواهی اسلام است که کودکان هم میدانند. مواردی که یادگیری آن فرض کفایت است؛ اموری است چون فرض قرآن و برخی فرایض موردی. مناسک و معرفت حلال و حرام. این ها مصداق سخن رسول الله صلی الله علیه وسلم است که اگر فرموده باشد (طلب العلم فریضه علی کل مسلم) معنای آن فی جمله صحیح و مربوط به علم لازم است. در اینجا مصحح توضیح میدهد که این حدیث، حدیث صحیح نیست؛ گرچه از طرق مختلف روایت شده؛ اما درستی آن قطعی نیست و برای همین هم ذهبی در انتساب آن به رسول الله صلی الله علیه وسلم قاطعانه قضاوت نمیکند. 
اینجا چند مساله است
مسأله اول این که به هر شخصی مسلمان واجب است که آنچه را رسول الله صلی الله علیه وسلم آورده است، اجمالا تصدیق کند و اعتقاد جازم به آن داشته باشد. برای کسی که همین مقدار او را راضی میکند؛ لزومی برای یادگیری کلام و ادله (معتقدات) نیست. غالبا علمای سلف و خلف بر این باورند؛ مگر شماری از متکلمان، ابن صلاح نوشته است: صدر امت همه بر این امر اتفاق دارند، مذهب فقها هم همین است؛ چنانکه شماری زیادی از متکلمان اصحاب ما نیز همین باور را دارند. 
مسأله دیگر این است که اگر کسی در نواحی کفر مسلمان شد واجب است تا اصول، واجبات و محرمات را که متواتر است بداند. اما اگر زنا کرد یا مشروب خورد یا هم دزدی کرد، در حالی که (ادعا کرده که) جاهل بوده؛ باید به او تعلیم داد و گناه نکرده. اما این که آیا تعزیز یا حد می خورد یا بخشیده میشود؛ میان علما اختلافی است. ظاهر آن است که حد بر او جاری نمیشود، برخلاف کسی که میان مسلمان ها زندگی میکند که در صورت گناه (ادعای این که جاهل بوده) از او پذیرفته نیست و حد بر او جاری میشود.
مسأله دیگر این است که اگر کسی در قلب اش دچار تردید است؛ و وسوسه ذهنی او جز با سوال و پرسش برطرف نمیشود، می تواند به مقداری که شک از او برطرف شود بیاموزد. اما عمیق نشود؛ بهترین دارو برای وی؛ اظهار فقر به سوی خداوند و استغاثه به درگاه اوست. برای رفع مشکل؛ این دعا را زیاد بخواند: اللهم رب جبرئیل و میکائیل و اسرافیل، منزل التورات والانجیل، اهدنی لما اختلف فیه من الحق باذنک، إنک تهدی من تشاء الی صراط مستقیم.
این شخص بهتر است مکرر توبه و استغفار کند، و از خداوند جل جلاله یقین و عافیت بخواهد. ان شاءالله چند روزی نخواهد گذشت که از این مریضی رها شده، توحید اش پاک گشته و از ورود در علم کلام، راحت میشود. (کلام) علمی است که آموختن اش بسا یک درد را درمان کند؛ اما دردهای دیگری به همراه دارد که ممکن است شخص را بکشد. در واقع بیشتر شک و تردیدها؛ از ناحیه همین کسانی است که مشغول به علم کلام و حکمت استند. داروی واقعی دور ریختن این چیزهای هلاک کننده و پرهیز از آنها و به جای آن کثرت تلاوت قرآن، نماز و دعا و ترس از خداوند متعال است. اگر شخص از این دارو استفاده نکرد و به دنبال بیماری با بیماری دیگری بود، در دریای آراء و اندیشه ها فرو خواهد رفت که ممکن است جان سالم بدر ببرد کما این که ممکن است بمیرد. گاه این بیماری آن قدر طول خواهد کشید که او را خواهد کشت.
مساله دیگر آیا یادگیری احکام پرداخت زکات برای کسی که اموالی دارد، فرض است و این که شخص یاد بگیرد که چگونه حج بجای بیاورد. جواب این است که این آموختن برای انسان دارای مال واجب است نه مسکین. همین طور تاجر هم باید احکام خرید و فروش و آنچه از آن حرام است را بداند، به خلاف کسی که نیاز به این امر ندارد. تاجر پرداخت کننده زکات و حاجی فقط آنچه را ناچار اند یاد بگیرند نه بیشتر.
مساله دیگر: آیا یاد گرفتن قبله؛ مثل یادگیری وضو واجب است؟ پاسخ صحیح آن است که واجب نیست. چون غالبا به ان نیازی نیست. یادگیری این امر واجب کفایی است نه عینی.
مساله دیگر: برخی از افعالی که انجام اش واجب است، ممکن است که یادگیری آنها هم واجب باشد. مثل احکام نکاح یا خرید و فروش و حج؛ زیرا، انجام این اعمال شروطی دارد که اگر کسی نفهمد به حرام می افتد.
مساله دیگر: لازم است به پدر و مادر که به فرزندان کوچک شان؛ احکام آنچه را لازم از اجتناب از آن لازم است بیاموزند. همین طور آنچه را که باید به آن معتقد باشند و انجام دهند در باره توحید و این که خداوند رب العالمین است، خالق اشیاء است. رازق مخلوقات است و محمد رسول الله بوده و اسلام دین ما است. به گونه ی که کودک به آن انس گیرد و در طبعش رسوخ یابد.
وقتی طفل به سن تمییز رسید، احکام وضو و نماز و نیز پرهیز از زنا و سرقت، دروغ و حرام خوری و پرهیز از خوردن خون و میته و مانند این ها را بیاموزند و این که وقت بلوغ مکلف، میشود.
اموری که یادگیری آنها مستحب است
یادگیری علم فقه و ورود در آن، نیز شناخت اقوال صحابه و تابعین و استدلال های آنها از کتاب و سنت صحیح، مستحب و برخی مستحب موکد است.
شناخت تفسیر و آموختن مقدماتی که تفسیر نیازمند آن است، مانند علم عربی، لغت قرآن و حدیث و فقه و همین طور مهمات طب و حادیث صحیح و حسن از رسول الله صلی الله علیه وسلم و آنچه از قراءت صحیح است و اموری مانند آن مستحب است.
شناخت سیره و مغازی نبوی صلی الله علیه وسلم، سیره خلفای راشدین؛ شناخت رجال حدیث و جرح و تعدیل آنها، علومی که به اینها مربوط است؛ مستحب است. این ادامه دارد تا برسد به علومی که مباح است؛ مثل معرفت تاریخ عالم و لغات و شعر مباح.
هر علمی از علوم اسلامی به این احکام پنجگانه تقسیم میشود، چنین نیست که همه علوم اسلامی؛ آنچه به این عنوان خوانده می شود. حق و آموختن آنها متعین باشد؛ مگر کتاب خدا. 
بعد از آن نوبت به حفظ متون حدیث صحیحین (بخاری ومسلم) سنن اربعه و موطاء امام مالک رحمه الله میرسد.
یادگیری بعضی از این ها واجب است و ممکن نیست شخص مسلمان به آنها جاهل باشد. یادگیری برخی موارد دیگر مستحب است؛ و این موارد را هم سزاوار نیست آدمی نداند. مانند شماری از احادیث در باره ایمان و طهارت و صلات، زکات، حج، بیع و نکاح و حدود و خوردنی ها. برخی از موارد دیگر، موکد است و شماری از آنها بر طلبه باهوش واجب متعین.
برخی هم مباح، مانند حدیث ام زرع )حدیث عایشه رضی الله عنها) کنت لک کأبی زرع لام زرع،  که شماری از علما بر آن شرح نوشته اند. احادیث اسرائیلیات از جامع الاصول ج10ص295 و 326 و موارد دیگری که در حکم قصص و داستان است. البته برخی نسبت به موارد دیگر در توجه نکردن اولویت دارد.
برخی از علوم اند که حفظ آنها مکروه است، مثل روایات فضل قزوین و حدیث انادارالعلم و حدیث ابن عباس رضی الله عنهما در باره حفظ قرآن. این روایت که (سجل اسم کاتب وحی بوده)، و از این قبیل احادیث ساختگی. کسی که وقت برای حفظ این متون میگذارد، ضرر خواهد کرد. روی ذهنش تأثیر خواهد گذشت و بسا آنها درست خواهد پنداشت، بنابر این نباید مشغول حفظ آنها شد. مگر کسی که قصد شناساندن آنها را دارد تا دیگران را از آنها پرهیز کند.
حفظ متون برخی از اینها حرام است مانند حدیث عرق الخیل و الجمل الاروق؛ این دروغ ها که در باره صفات خدا ساخته شده است. مطالبی که سزاوار نیست کسی آنها را به زبان آورد، اگر کسی به زبان آورد، باید از آن پرهیزش داد. وقتی حکم برخی از احادیث نبوی این باشد در باره دیگر علوم، چه میشود گفت؟ فاذا کان فی الحدیث النبوی صلی الله علیه و سلم فما الظن بسائر العلوم؟
همین طور در تفسیر قرآن، آموختن برخی مسائل لازم است، برخی مستحب و مباح و مکروه. کثرت اقوال در باره یک آیه با وجود سستی آن اقوال و فاصله داشتن آنها از آنچه سیاق آیه و خطاب عربی بر آن دلالت دارد، حفظ و اعتماد بر ان اقوال مکروه است. 
نتیجه: از اقوال اکثر اکابر اهل السنت والجماعت افاده می شود که آموختن علم؛ که در راس آنها علم دین و ضروریات باشد برای مرد و زن مسلمان لازم ولی طریق و روش آموختن آن در یک جای و زیر یک سقف و مختلط آن هم در شرالقرون ناجایز بوده که با جدا سازی و فراهم نمودن زمینه ی تدریس برای زنان در مکان جداگانه و با شرایط و انتظامات اسلامی خاص کدام ایرادی نخواهد داشت.

در ذیل کوتاه و خلاصه پاسخ سوالاتی را میاریم که اکثر هم وطنان ما با آن مواجه و خواهان دانستن آن ها می باشند.
حصول کدام علم ضروری است و چقدر؟
حضرت مولانا محمد یوسف لدهیانوی شهید رحمه الله در اثر خویش (مسائل جدید شما و حل آن) صفحه 136 در پاسخ؛ علم بیاموزید اگرچه در چین هم حاصل شود می نویسد: اول این که این حدیث موضوع و باطل است. حدثنا طریف بن سلمان أبوعاتکه قال: سمعت أنس بن مالک رضی الله عنه  عن النبی صلی الله علیه وسلم اطلبوا العلم ولو بالصین. قال بن حیان: باطل لا اصل له، والحسن بن عطیه ضعیف، و أبوعاتکه منکر الحدیث. اللآلی المصنوعه فی الأحادیث الموضوعه ج:1ص193.
در ادامه میگوید: علاوه بر این؛ موضوع دعوت انبیاء علیهم السلام علم دنیا نیست. آنها به طرف آخرت دعوت می دادند و به انسانیت تعلیم عقیده و اخلاق و معاملات می دادند. تا آخرت آنها خراب نشود. پس علومی که در این زمان در دانشگاه ها و مکاتب آموخته می شود. آنها تحت این ارشاد نبی اکرم صلی الله علیه و سلم (علم حاصل کنید) داخل نمی باشد.
حصول علوم دینی بر هرکس به اندازهء ضرورت فرض است؛ و علوم دنیوی برای پیدا کردن رزق است و کمایی کردن رزق بر زن لازم نیست>- بلکه بر ذمه مردان است. و برای ایشان آنقدر کافی است که مسایل دینی را خوانده و نوشته بتوانند. علی المولود له رزقهن و کسوتهن باالمعروف. البقره 233. تجب علی الرجل نفقه إمراته الخ عالمگیری ج1ص544. 
 طلب العلم فریضه علی کل مسلم. مشکوه ص34 کتاب العلم)  و فی المرقات: طلب العلم أی الشرعی فریضه أی مفروض فرض عین علی کل مسلم و مسلمه کما فی روایه، قال الشراح المراد بالعلم مالا مندوحه للعبد من تعلمه کمعرفه الصانع والعلم بوحدانیته  و نبوه رسوله و کیفیه الصلاه فإن تعلمه فرض عین. الخ مرقات ج1ص233.
همچنان علم آموختن به اندازه یی که ضروریات دین خویش را حل کند فرض است. الدرالمختار ج1ص42 طبع سعید.
کدام علم را اسلام بر انسان ها فرض کرده است

در این زمان در ادارات تعلیمی علومی که حاصل می شود علم نیست بلکه فن، هنر و پیشه است و به ذات خود نه خوب است نه بد و به استعمال صحیح یا غلط آن از سوی دریافت کننده ارتباط می گیرد.
آن علومی که نبی اکرم صلی الله علیه وسلم فرض گفته است و فضایل آن را بیان نموده و در راه حصول آن ترغیب و تشویش نموده است؛ مراد از آن علم دین است و آن علم در حکم وی می باشد که حیثیت ذرایع علم دین را دارد.

آیا زن مسلمان تعلیم جدید حاصل کرده می تواند؟ 
یکی از خواهران این سوال را از مفتی صاحب یوسف لدهیانوی رحمه الله نموده و گفته که بنده کمپیوتر در خانه می آموزم تا زنان مسلمان از دیگر اقوام و زنان عقب نمانند.
پاسخ مفتی یوسف لدهیانوی رحمه الله: ما شاءالله خیالات شما بسیار صحیح است. تعلیم کمپیوتر یا هر تعلیمی که زنان با رعایت پرده کرده بتوانند، کار بدی نیست، مطلب این که در جریان تعلیم یا ماموریت با مردان نامحرم یکجا نباشند. 
تعلیم مختلط پسر و دختر تا کدام حد جایز است؟ 
پاسخ: پس از ده سالگی به جدا کردن بستره دختر و پسر حکم شده است. از این جا معلوم می شود که دختر و پسر تا ده یازده سالگی یکجا تعلیم حاصل کرده می توانند. پس از آن تعلیم مختلط آنها روا نیست. در زمان حاضر تعلیم مختلط پسر و دختر بدعت ایجاد کردهء تهذیب بی خدایی جدید است که در آن قباحت های زیاد موجود است.

با علم اگر عمل برابر گردد
کام دو جهان ترا میسر گردد
ابوسعید ابوالخیر

							

مقاله ها

ما ...
مسیر ...
مطالب ...
در ...
آنچه ...

شبکه اجتماعی

نشانی کوتاه : www.khanemawlana.org

مطالب مشابه

يكشنبه 2 ارديبهشت